به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیاکزچشم بیمارت هزاران درد برچینم
الاای همنشین دل که یارانت برفت ازیاد
مراروزی مباد آن دم که بی یادتو بنشینم
دیدگاه ها (۱)

غم،حادثه،تردید،من وتنهایییک شیشه ی می لبالب وتنهاییمن مانده ...

مردم ازماتم من شادومن ازغم خشنودشادمانم کن واندوه مکرربرسانم...

تورامی خواهم ودانم که هرگز به کام دل د...

تامثل من توهم بشوی مبتلای توبایدکه ازخودت بنویسم برای تومن ش...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط