خون آشام عزیز (29)

از منظره ی اونجا خوشم میومد. حس خوبی بهم میداد. داشتم از سکوت لذت می‌بردم که صدای بلند آهنگ به گوشم خورد. بچه ها بودن پارتی گرفته بودن برا خودشون. ریده شد به سکوتم. همون موقع تهیونگ اومد تو بالکن..
جونگکوک : به زمین گرم بخورید ایشالا..
تهیونگ : چخبره..
جونگکوک : این جوجه دبیرستانی ها باهم پارتی گرفتن صدای جیک جیکشون هم داره عزابم میده..
تهیونگ : پارتی؟.. چرا جیمین بهم چیزی نگفت؟..
جونگکوک : ای بترکین..
تهیونگ : جیمین خیانت کار که اینطور منو نادیده میگیری..!!؟
جونگکوک : توف تو ملاجتون..
تهیونگ : باشه آقا جیمین زمین گرده..
جونگکوک : کاش کیلومتر ها دور تر از اینجا بودم..
تهیونگ : گاو... صگ... الاغ... پفیوز..
جونگکوک : کاش میمردم..
جیمین : هی بچه ها چرا نمیاین!.. بیاین بریم خوش بگذرونیم..
تهیونگ : جیمین؟.. چرا زود تر نیومدی بگی.
جونگکوک : من نمیام خودتون برید..
جیمین : جونگکوک همین جوری میخوای اینجا بمونی؟ بیا بریم خوش میگذره...
جونگکوک : نمیخوام..
جیمین : حرف نزن بیاین بریم..(از پشت هلش میده)
جونگکوک : هی هی..
جیمین : حرف اضافی ممنوع..
تهیونگ : بریم.. وایستا.. عینک جا موند.. (عینک میزاره روی چشمش) حالا بریم..
جیمین منو به زور برد توی مهمونی. همه داشتن خوش میگذروندن من با چهره ی بی عصاب یه گوشه نشسته بودم. یه لحظه حس کردم یکی داره از توی جنگل اینجا رو دید میزنه. کنجکاو شدم. بدون اینکه کسی متوجه بشه رفتم سمت اون چیز اما وقتی نزدیم شدم اون فرار کرد. مجبور شدم دنبالش برم. جیمین متوجه ام شد. برا همین دنبال راه افتاد...
دیدگاه ها (۷)

خون آشام عزیز (30)

خون آشام عزیز (31(

خون آشام عزیز (28)

خون آشام عزیز (27)

چند پارتی" بازی شانس "part : ۲۶🔹از دید تهیونگ🔹با دیدن متن رو...

چند شاتی

NEW MAFIA

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط