شعر سرّ قلم شاعر حسن مختاری
.
hasanmokhtari.ir
.
کاش صاحب قلم نمی بودم
زیر درد و الم نمی بودم
از شکایت لبی نمی خواندم
در کتابت قلم نمی راندم
در شب تیره دل نمی سُفتم
با دل خسته ام نمی خفتم
قصه #زعفران ندانستم
رشته زعفران نمی رستم
در دهانم زبان سرخی هست
طعم تلخ بیان سرخی هست
سرخیش خامه را به جوش آورد
جوهر از خامه ام سروش آورد
ای قلم سرگشاده ای بنویس
همچو دوگ زمانه ای می ریس
دوگ در دست چرخ گردان شد
پیچ و تابش مده نمایان شد
آه دانی چرا پریشانم
دوگ دست مدیر نادانم
ماهها خسته ام از این پیکار
پیچ و تابم دهند چون پرگار...
قلم زنده زیر دست من است
سر خودکار گیر دست من است
بنویس ای قلم چه ها کردند
بر سر زعفران جفا کردند
سرخی کام تو بخشکاندند
خشکی کام تو بسوزاندند
بنویس ای قلم جفا کردند
زعفران را ز سر جدا کردند
بر تو (مختاری) این هویدا شد
دست بالای دست پیدا شد
.
کلنگ موزهٔ زعفران را بر زمین زدند اما کاری انجام ندادند
hasanmokhtari.ir
.
کاش صاحب قلم نمی بودم
زیر درد و الم نمی بودم
از شکایت لبی نمی خواندم
در کتابت قلم نمی راندم
در شب تیره دل نمی سُفتم
با دل خسته ام نمی خفتم
قصه #زعفران ندانستم
رشته زعفران نمی رستم
در دهانم زبان سرخی هست
طعم تلخ بیان سرخی هست
سرخیش خامه را به جوش آورد
جوهر از خامه ام سروش آورد
ای قلم سرگشاده ای بنویس
همچو دوگ زمانه ای می ریس
دوگ در دست چرخ گردان شد
پیچ و تابش مده نمایان شد
آه دانی چرا پریشانم
دوگ دست مدیر نادانم
ماهها خسته ام از این پیکار
پیچ و تابم دهند چون پرگار...
قلم زنده زیر دست من است
سر خودکار گیر دست من است
بنویس ای قلم چه ها کردند
بر سر زعفران جفا کردند
سرخی کام تو بخشکاندند
خشکی کام تو بسوزاندند
بنویس ای قلم جفا کردند
زعفران را ز سر جدا کردند
بر تو (مختاری) این هویدا شد
دست بالای دست پیدا شد
.
کلنگ موزهٔ زعفران را بر زمین زدند اما کاری انجام ندادند
۵.۰k
۰۷ آبان ۱۴۰۱