شعر در سوگ مادر
.
hasanmokhtari.ir
.
برای مادرم، اسوه صبر و اخلاق، دلسوز و مهربان، حاجیه کربلایی ظریفه تقی زاده.
.
مادرم وقتی رفت
همه گل های بهاری رفتند
و بهار رخت خود را میبست
زعفران خواب ببود
تیر از چله کمانش بکشید
لشکر تابستان می آمد
خواهرم (آذر ماه)
سر صندوق قدیمی جهازش بگشود
خلعت آخرتش را آورد
بوی شش گوشه ای از کرب و بلا را میداد
تربت پاک در آن پنهان بود
خرج کفن و دفنش همه در لای کفن
مادرم وقتی رفت
چشم نُه اختر او گریان بود
اشک سیلاب بشد
چشم ها را میشست
جان گل ها میسوخت
آخر ذالقعده
سی خرداد نود و هشت بود
مادرم وقتی رفت
صوت و آوای فراقیهایش جا مانده
عصر هنگام غروب
دل او تنگ میشد
او برایم میخواند
واژه هایی همه خیس
در ورق های (دل آرام) نشست
گاه در صحن حیاط
تن من میلرزید
چه نواها می خواند!!
از پس شیشه در اشک هایش دیدم
مادرم کاسه غربت پر شد
سینی ات آماده
استکان ها چیده
بچه ها می آیند
چشم هایش بر در
همگی جمع شدیم
نوبت کیست بخوابد امشب؟
ساعت نُه به نگاهش می گفت:
لحظهٔ آمدن است
لحظه ها سنگین بود
نوبتی می آیند
آخرین پنجشنبه ساعت نُه
همگی جمع شدیم
تا وداعی بکنیم
پیکر سرد تو را برداریم
مادرم رفت و آزاد شد از تنهایی
یاد ایام فقط جا مانده
سائل فاتحه و یاسین است
.
#شاعر : حسن مختاری
hasanmokhtari.ir
.
برای مادرم، اسوه صبر و اخلاق، دلسوز و مهربان، حاجیه کربلایی ظریفه تقی زاده.
.
مادرم وقتی رفت
همه گل های بهاری رفتند
و بهار رخت خود را میبست
زعفران خواب ببود
تیر از چله کمانش بکشید
لشکر تابستان می آمد
خواهرم (آذر ماه)
سر صندوق قدیمی جهازش بگشود
خلعت آخرتش را آورد
بوی شش گوشه ای از کرب و بلا را میداد
تربت پاک در آن پنهان بود
خرج کفن و دفنش همه در لای کفن
مادرم وقتی رفت
چشم نُه اختر او گریان بود
اشک سیلاب بشد
چشم ها را میشست
جان گل ها میسوخت
آخر ذالقعده
سی خرداد نود و هشت بود
مادرم وقتی رفت
صوت و آوای فراقیهایش جا مانده
عصر هنگام غروب
دل او تنگ میشد
او برایم میخواند
واژه هایی همه خیس
در ورق های (دل آرام) نشست
گاه در صحن حیاط
تن من میلرزید
چه نواها می خواند!!
از پس شیشه در اشک هایش دیدم
مادرم کاسه غربت پر شد
سینی ات آماده
استکان ها چیده
بچه ها می آیند
چشم هایش بر در
همگی جمع شدیم
نوبت کیست بخوابد امشب؟
ساعت نُه به نگاهش می گفت:
لحظهٔ آمدن است
لحظه ها سنگین بود
نوبتی می آیند
آخرین پنجشنبه ساعت نُه
همگی جمع شدیم
تا وداعی بکنیم
پیکر سرد تو را برداریم
مادرم رفت و آزاد شد از تنهایی
یاد ایام فقط جا مانده
سائل فاتحه و یاسین است
.
#شاعر : حسن مختاری
۵.۹k
۰۹ آبان ۱۴۰۱