کتاب از بدخشان تا قهستان نویسنده حسن مختاری
.
hasanmokhtari.ir
.
<< قاین شهری بزرگ و حصین است، گرد شهر خندقی دارد و مسجد آدینه به شهر اندر است، و آنجا که مقصوره است طاقی عظیم بزرگ است که در #خراسان از آن بزرگتر ندیدم، و آن طاق نه درخور آن مسجد است و امارت شهر همه به گنبد است >>
.
ناصر خسرو چو به #قاین رسید
هر طرفش خندق و بارو بدید
گفت: که شهریست حصین در حصار
مسجد آدینه در آن استوار
طاق بلندش فلک آراسته
ابروی مقصوره برافراشته
شهر کهن گوهری اندر صدف
خندق و باروی گرفت هر طرف
موج زند خانه بر اطراف آن
چرخ زند دیده بر اکناف آن
🍀...........................
#شعر سفرنامه از کتاب : از بدخشان تا قهستان
ناصرخسرو چو به قاین رسید
هر طرفش خندق و بارو بدید
گفت: که شهریست حصین در حصار
مسجد آدینه در آن استوار
طاق بلندش فلک آراسته
ابروی مقصوره بر افراشته
شهر کهن گوهری اندر صدف
خندق و باروی گرفت هر طرف
موج زند خانه بر اطراف آن
چرخ زند دیده بر اکناف آن
شهر همه خانه ز خشت و گل است
برلب خامش سخنی از دل است
مصحف او طاق عظیمی نوشت
بر سر آن طاق حکیمی نوشت
در خور این صحن نه ایوان توست
طاق فلک بسته دستان توست
سایه این طاق نگنجد به صحن
هر طرفش باب گشوده سخن
وصف تو گویم که خراسان ندید
آینه کی صورت پنهان بدید؟
زین سفر است توشه ره آورد ما
چشم چو بیند بدهد پند ما
خسته ز ره آمد و آنجا نشست
حلقه بر آن حلقه یاران ببست
خسرو در آن جمع چو « منصور دید »
گفت: زافلاک برون کس شنید؟
« دوست » بدو گفت چه دانی برون؟
این فلک افلاک ندارد درون!
پهنه افلاک چه بی انتهاست!
لا متناهیست زبون فکر ماست
خسرو از این حرف در افکار شد
عقل و خرد دست در این کار شد
« دوست » بشد مظهر علم و کمال
درس گرفت خسرواز آن شرح حال
شرحی از آن گفت و شنودش نوشت
بذری از او در دل معنا سرشت
گفت: در این شهر همه عالمند
حلقه نشینان سخن کاملند
موج همه گنبد این خانه ها
موج علومیست به هر سینه ها
در صدف شهر دری بی نظیر
گوهر تابنده بود بر سریر
بانگ مناجات تو بر بام شد
سجده خورشید بر این جام شد
آب روان باغ مصفا ببين
زمزمه نهر گوارا ببین
پایه پرگار همه « دوست » شد
باعث بیدار همه دوست شد
چله نشین در این خانه شد
بر کف او ساغر و پیمانه شد
در حقیقت بگرفت از سخن
فلسفه و حکمت و درس کهن
در دل تاریخ تو را زنده کرد
هرورقش شرحی از آن دیده کرد
شرح سفرنامه خود چون نوشت
مسجد آدینه؛ وز ایوان نوشت
قاین از اوراق کتابش شنید
خواب بدم زنده شدم چشم دید
شیر دل دره یمگان بیا
گوهر کوههای بدخشان بیا
حال بیا یک سفری زین دیار
بین که چه آمد به سر شهریار
...
hasanmokhtari.ir
.
<< قاین شهری بزرگ و حصین است، گرد شهر خندقی دارد و مسجد آدینه به شهر اندر است، و آنجا که مقصوره است طاقی عظیم بزرگ است که در #خراسان از آن بزرگتر ندیدم، و آن طاق نه درخور آن مسجد است و امارت شهر همه به گنبد است >>
.
ناصر خسرو چو به #قاین رسید
هر طرفش خندق و بارو بدید
گفت: که شهریست حصین در حصار
مسجد آدینه در آن استوار
طاق بلندش فلک آراسته
ابروی مقصوره برافراشته
شهر کهن گوهری اندر صدف
خندق و باروی گرفت هر طرف
موج زند خانه بر اطراف آن
چرخ زند دیده بر اکناف آن
🍀...........................
#شعر سفرنامه از کتاب : از بدخشان تا قهستان
ناصرخسرو چو به قاین رسید
هر طرفش خندق و بارو بدید
گفت: که شهریست حصین در حصار
مسجد آدینه در آن استوار
طاق بلندش فلک آراسته
ابروی مقصوره بر افراشته
شهر کهن گوهری اندر صدف
خندق و باروی گرفت هر طرف
موج زند خانه بر اطراف آن
چرخ زند دیده بر اکناف آن
شهر همه خانه ز خشت و گل است
برلب خامش سخنی از دل است
مصحف او طاق عظیمی نوشت
بر سر آن طاق حکیمی نوشت
در خور این صحن نه ایوان توست
طاق فلک بسته دستان توست
سایه این طاق نگنجد به صحن
هر طرفش باب گشوده سخن
وصف تو گویم که خراسان ندید
آینه کی صورت پنهان بدید؟
زین سفر است توشه ره آورد ما
چشم چو بیند بدهد پند ما
خسته ز ره آمد و آنجا نشست
حلقه بر آن حلقه یاران ببست
خسرو در آن جمع چو « منصور دید »
گفت: زافلاک برون کس شنید؟
« دوست » بدو گفت چه دانی برون؟
این فلک افلاک ندارد درون!
پهنه افلاک چه بی انتهاست!
لا متناهیست زبون فکر ماست
خسرو از این حرف در افکار شد
عقل و خرد دست در این کار شد
« دوست » بشد مظهر علم و کمال
درس گرفت خسرواز آن شرح حال
شرحی از آن گفت و شنودش نوشت
بذری از او در دل معنا سرشت
گفت: در این شهر همه عالمند
حلقه نشینان سخن کاملند
موج همه گنبد این خانه ها
موج علومیست به هر سینه ها
در صدف شهر دری بی نظیر
گوهر تابنده بود بر سریر
بانگ مناجات تو بر بام شد
سجده خورشید بر این جام شد
آب روان باغ مصفا ببين
زمزمه نهر گوارا ببین
پایه پرگار همه « دوست » شد
باعث بیدار همه دوست شد
چله نشین در این خانه شد
بر کف او ساغر و پیمانه شد
در حقیقت بگرفت از سخن
فلسفه و حکمت و درس کهن
در دل تاریخ تو را زنده کرد
هرورقش شرحی از آن دیده کرد
شرح سفرنامه خود چون نوشت
مسجد آدینه؛ وز ایوان نوشت
قاین از اوراق کتابش شنید
خواب بدم زنده شدم چشم دید
شیر دل دره یمگان بیا
گوهر کوههای بدخشان بیا
حال بیا یک سفری زین دیار
بین که چه آمد به سر شهریار
...
۵.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۱