شکلات تخته ای
شکلات تختهای
پارت ۵
هویاااااااااا
یدونه زدم وسط پاش که خم شد و اونجاش و گرفت رنگش اینطوری بود
اول صورتی کمرنگ بعد قرمز بعد لبو بعد لوبیا قرمز و بعد هم مثل یه تیکه عن با زانو خورد زمین
زدم زیر خنده و بین خنده ها بریده بریده گفتم
ا.ت: خخخ فک کنم موز لای پات پرس شد ها
خواست بیاد سمتم که گارد گرفتم اونم از ترس پرس شدن زیادی در رفت
هعیییی قبلا یکن با جربزه تر بودن ها بیخی بابا
رفتم سمت کمد و یدونه از تیشرتایی که از کمد داداش کوک کش رفته بودم و برداشتم و پوشیدم
اندامم قشنگ تو دید بود ولی من خیلی بیخیال بودم
والا به یه ورم که لباسم بازه
در و باز کردم و از اتاق خارج شدم به سمت پله ها رفتم خواستم برم پایین که نرده ها بهم چشمک زدن هعیییی چه قدر خوبهههه حال میده برا سر خوردننننن
رفتم سمت نرده ها نشستم روش
خب یک دو سه حالاااااا
و یوهو سر خوردم پایین نزدیک فرود بود که داد زدم
ا.ت: نفس کشششش
و با یه حرکت پریدم رو زمین
با صدای من همه نگام میکردن حتی اون گوریل بز نما هم با فکی که مماس با زمین بود نگام میکرد
میدونستم الان بدبختا پشماشون ریخته
با ذوقی فراوان رو به همشون گفتم
ا.ت: به به دیگه نیازی به موبر و تیغ نداریم مرحبا
اونا که انگار منظورم و درک نکرده بودن گیج بهم نگاه کردن که بالاخره یکی از دخترا دهن باز کرد و گفت
دختره: چرا چطوری
ا.ت: خب الان پشماتون ریخت دیگههه برا همین دیگه نیازی بهشون نداریم
با حرفم بعضیا خندیدن و بعضی ها هم ایشی کردن و برگشتن برن که با دیدن دختری که جزو دسته دوم بود پشمام گسیخته شد
این چرا همچین میرههه
وقتی بزگش که بره با هر قدم باسن مبارک و ۱۸۰ درجه چرخ میداد
منم با فکی افتاده داشتم نگاش میکردممم
شرط
۲۰ لایک
۳۰ کامنت
کامنتاتون وای به حالتون نقطه و اینجور چیزا باشه ها
پارت ۵
هویاااااااااا
یدونه زدم وسط پاش که خم شد و اونجاش و گرفت رنگش اینطوری بود
اول صورتی کمرنگ بعد قرمز بعد لبو بعد لوبیا قرمز و بعد هم مثل یه تیکه عن با زانو خورد زمین
زدم زیر خنده و بین خنده ها بریده بریده گفتم
ا.ت: خخخ فک کنم موز لای پات پرس شد ها
خواست بیاد سمتم که گارد گرفتم اونم از ترس پرس شدن زیادی در رفت
هعیییی قبلا یکن با جربزه تر بودن ها بیخی بابا
رفتم سمت کمد و یدونه از تیشرتایی که از کمد داداش کوک کش رفته بودم و برداشتم و پوشیدم
اندامم قشنگ تو دید بود ولی من خیلی بیخیال بودم
والا به یه ورم که لباسم بازه
در و باز کردم و از اتاق خارج شدم به سمت پله ها رفتم خواستم برم پایین که نرده ها بهم چشمک زدن هعیییی چه قدر خوبهههه حال میده برا سر خوردننننن
رفتم سمت نرده ها نشستم روش
خب یک دو سه حالاااااا
و یوهو سر خوردم پایین نزدیک فرود بود که داد زدم
ا.ت: نفس کشششش
و با یه حرکت پریدم رو زمین
با صدای من همه نگام میکردن حتی اون گوریل بز نما هم با فکی که مماس با زمین بود نگام میکرد
میدونستم الان بدبختا پشماشون ریخته
با ذوقی فراوان رو به همشون گفتم
ا.ت: به به دیگه نیازی به موبر و تیغ نداریم مرحبا
اونا که انگار منظورم و درک نکرده بودن گیج بهم نگاه کردن که بالاخره یکی از دخترا دهن باز کرد و گفت
دختره: چرا چطوری
ا.ت: خب الان پشماتون ریخت دیگههه برا همین دیگه نیازی بهشون نداریم
با حرفم بعضیا خندیدن و بعضی ها هم ایشی کردن و برگشتن برن که با دیدن دختری که جزو دسته دوم بود پشمام گسیخته شد
این چرا همچین میرههه
وقتی بزگش که بره با هر قدم باسن مبارک و ۱۸۰ درجه چرخ میداد
منم با فکی افتاده داشتم نگاش میکردممم
شرط
۲۰ لایک
۳۰ کامنت
کامنتاتون وای به حالتون نقطه و اینجور چیزا باشه ها
۹.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.