اشتباهخوبمن

#اشتباه_خوب_من
#پارت_۸۳

وقتی جواب آزمایش رو دکتر میخوندم حالم دگرگون شد
هم حامله بودم هم سرطان معده داشتم
کمی از عمرم باقی مونده بود دکتر گفت تا میتونم با عزیزانم وقت بگذرونم که فرصت کمی دارم
داشتم سکته میکردم
نه امکان نداشت نه
پس بچم چی میشد اونم می مرد
نه نه نه گندش بزنن مگه من قرار نبود دیگه حامله نشم

عماد
_یعنی چی یعنی چی گرا دارین زر میزنین

عماد داد و فریاد میکرد و وسایل روی میز دکتر رو کلا بهم ریخت

_نههههههه نههههه امکان نداره زنم نباید بمیره نههههههه بچمممم دوبارهومیمیره؟ نههههههه

دوتا از نگهبان های دم در بیمارستان اومدن و آرومش کردن ولی من فقط تو شک بودم
داشتم میمردم؟
بچم بچم بازم میمرد
نه نمیشه
حتما یه راهی هست
نه نیست
تموم شد
جوون مرگ شدم رفت

نه دیارا همه چی درست میشه
نمیشه
خفه شووو
صدای ذهنم خفه نمیشد که
گندت بزنن نه

عماد پرید وسط فکرم
_دیارام هیچیت نمیشه به من اعتماد کن میبرمت پیش دکتری که حالیش باشه خوبت کنه حتما درمانی داره

دکتر
_آقای محترم پیش هرکی میخواید برید درمانی نداره

_خفهههه شوووو

_عمادددد بسهههه
تو خفه شو
بسه

_دیارام؟

_من دارم میمیرم بچم رو چیکار کنم دودقیقه ببند دهنتو باید از شک در بیام

اینم پارت بعد
پارت بعدی پارت آخره
لایک هاش بالای ۲۰ تا
دیدگاه ها (۱۸)

#اشتباه_خوب_من#پارت_۸۴ به عماد گفتم من رو یکم تنها بزاره و ر...

یه رماننن متفاوتتت آوردم براتونننن #رمان_بد_بویرمانی که توش ...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۸۲سه سال بعد ...بعد از اینکه عماد بهم نش...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۸۱نزدیک بود به دیار باقی بپیوندم که عماد...

پارت۷۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط