قسمتصدوهشتم

#قسمت‌صد‌وهشتم

هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رژیم من تموم نشده بود که گارسون، جلوی چشم اون جماعت رژیم‌پرست، یه ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوگه خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توت‌فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش! با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه می‌کردم که جرئت سوال کردن برای هیچ‌کس نموند. ته دلم با بستنیا درد‌دل می‌کردم و از جفای روزگار می‌گفتم و اینکه اون روز چقدر گشنه موندم و اون بستنیا مثل نوریه در تاریکی معده! اون‌قدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان با قاشقم تا بستنیا رو بخورم.
صدا از کسی در‌نمی‌اومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلا توی اون لحظه برام فرقی نمی‌کرد. اگه کسی هم چیزی می‌گفت، من نمی‌شنیدم؛ چه در تحسین رژیم غذایی چه در نکوهش رژیم غذایی.
همیشه معتقد بودم نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد!

با چه عشقی هم نگاه می‌کرده😂😂

✍🏻ا.م

#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشم‌های‌باز_پلک‌های‌بسته

#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇

🆔 @basaerehoseiniyeh
دیدگاه ها (۰)

حلول ماه مبارک شعبان المعظم مبارک😘🌹🌿یاحسین بن علی علیه‌السلا...

#قسمت‌صد‌ونهمشنبه بود؛ همون پنج‌شنبه خودمون! شال و کلاه کردم...

#قسمت‌صد‌وهفتممن از سر گشنگی و بی‌غذایی کاهو می‌خوردم و اطرا...

🌿❤️!جاهلیت کشتار دختران زمانی به پایان رسید....که پیامبر مهر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط