دلداده ی مهجوری ، در شیبِ بلا افتاد
دلداده ی مهجوری ، در شیبِ بلا افتاد
از حولِ حلیمِ "عشق" ،در دیگِ عزا افتاد
تشویش نمایان شد از چینه ی رخسارش
این داغِ بد آورده ، چون بود و چرا افتاد
اینگونه مپندارش ، تلخی غم " شیرین "
فرهاد که عاشق شد ،راهش به جفا افتاد
هر کس که نفهمیده ، پیغامِ زوالِ "عشق"
در اوجِ شبابِ عمر ، کارش به عصا افتاد
از چشمه ی اشک من بدحوصلگی جوشد
هیهات کم آورده م .... عمرم به فنا افتاد
مرگم به خدا دیدم ، ای حضرت استادم
آن لحظه که متنِ دل ، از چشم شما افتاد
هر چند که حال بد در " شعر " نمی گنجد
از "عشق" همینم بس ، کارم به دعا افتاد
از حولِ حلیمِ "عشق" ،در دیگِ عزا افتاد
تشویش نمایان شد از چینه ی رخسارش
این داغِ بد آورده ، چون بود و چرا افتاد
اینگونه مپندارش ، تلخی غم " شیرین "
فرهاد که عاشق شد ،راهش به جفا افتاد
هر کس که نفهمیده ، پیغامِ زوالِ "عشق"
در اوجِ شبابِ عمر ، کارش به عصا افتاد
از چشمه ی اشک من بدحوصلگی جوشد
هیهات کم آورده م .... عمرم به فنا افتاد
مرگم به خدا دیدم ، ای حضرت استادم
آن لحظه که متنِ دل ، از چشم شما افتاد
هر چند که حال بد در " شعر " نمی گنجد
از "عشق" همینم بس ، کارم به دعا افتاد
۳.۹k
۲۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.