نوازش

نوازش

مادر پیرم نوازش کن تو موهایِ مرا
تا که آرامش دهی ویرانه دنیایِ مرا

قصه ای از روزگارِ تلخ و بی وجدان بگو
قصه ای از بی تو بودن هایِ فردایِ مرا

مادرم از قصه هایِ شهر نامردان بگو
از شبی که با قساوت کشته یلدای مرا

مادرم از روز هایِ تلخ و بی فردا بگو
از سیاهی ها که محوش کرده رویایِ مرا

در خیابان ها به تنهایی قدم ها را بگو
تا که شاید طی کند او ردِ پا هایِ مرا

جان من جانم بگیر و جان ببخش از ابتدا
مادرم در دست داری مرگ و احیای مرا

حسین حیدری"رهگذر"

۱۳۹۵/۸/۳۰

https://telegram.me/Heidari_official2
دیدگاه ها (۱)

تحریمآسمان را جمع کن، خورشید، دیگر مرده استآبروی آسمان را با...

عشقما همه ایستاده ایم تا عشق را گردن زنندتا که آتش را بیفروز...

پر از اشکال شدممثل یک پاکت خالی شده ابطال شدمبا دو کام از لب...

#زخم_زباناین گونه ام که با تو به پایان رسیده اممن گر رسیده ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط