اوهوم
#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹³
+اوهوم
بالاخره رسیدیم خونه از روبه رو شدن با لارا میترسیدم و فکر میکردم که ممکنه از نظر لارا من خیلی بد به نظر برسم دستام سرد شد و شروع به لرزیدن کرد کا صدایی دم گوشم شنیدم
@تو خیلی خوبی... از چی میترسی استرس نداشته باش
/هانا.. همه آدما که نمیتونن خوش سلیقه باشن هوم؟ پس آروم باش
(بچه ها لارا آدم بدی نیست تو فیک خب دختر خیلی خیلی خوبیه)
سعی کردم به حرف بچه ها گوش کنم و سری تکون دادم رفتیم تو
_عزیزم ما اومدیم
«عزیزم» ... من چمه.. چرا ناراحت شدم؟!
✓سلام(مهربون)
+/@س..سلام
_خب این اانا دختر خالم و اینم رفیقاش سوهو و یونها
✓خوشبختم.. برین لباستونوعوض کنین نهار سرد میشه ها
+چشم
داشتیم میرفتیم بالا که گفتم
+انگار ام سن و ساله ماست.. مهربونم هست
@آره ولی به یونگی نمیاد... به نظر زن ساکتی میاد یونگی هگ خیلی ساکته فکر ککنم باهم بسازن
+به ما چه زندگی خودشونه
بعد از نهار باهم درس میخونیم؟!
@/اوکی
+پس تو اتاق من
@/باش
رفتیم پایین و شروع کردیم به غذا خوردن
لارا یه گوشه ساکت نشسته بود و یونگی با حرف هایی که ما میزدیم حرفش میومد
و تنها لارا بود که ساکت بود
+لارا جون... تو و یونگی از کی تاحالا باهمین
_(سرفه)
_خب... ما...
+من از لارا جون پرسیدم پـسـر خـالـه
✓خب.. ما یه زمانی باهم بودیم ولی خب من فکر گیکردم که باهم نمیسازیم و ترکش کردم ولی... از کارم پشیمون شدم و امروز اومدم پیشش و ازش معذرت خواستم
/آخی
+لارا دستت درد نکنه... خب شما به خوردن ادامه بدید بعد بیاین تو اتاقم...
/@اوکی
آخخخخ سرم درد میکنه سریع اتاق رو مرتب کردم ویایل درس رو روی میز چیدم تا بچه ها بیان و بعد 5 مین بچه ها اومدن
@خب بریم سر درس(عربده)
_داد نزن پدسگگگگگ(عربده)
@پسرخالت چرا اینجوریه
+I dont knowـ
شروع کردیم به درس خوندن بعد از دوساعت احساس کردم که یه صدایی میاد
+این صدا چیه؟
@تو ذهنش)«_من امروز باهاتون کار دارم خانوم مین» آهههه چیزی نیست رابطه عاشقانه بر قرار میکنن
+آها ساعت 5 یک ساعت بخوابیم که من امروز قرار دارم
@چه عالی منو یونها هم امروز باید قرار بزاریم مگه نه؟
/آره عجقم 😈
بچه ها از اتاق رفتن بیرون منم یه لباس اپرت انتخاب کردم و بعد خوابیدم
Six o'clock
از خواب بیدار شدن ساعت شیش بود یک ساعت دیگه مایکل میومد دنبالم
به سمت حمام رفتم و یه دوش 15 مینی گرفتم و اومدم بیرون روتین پوستیمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و مدل دادم و بعد لباسمو پوشیدم و یه میکاپ خیلی کم کردم داشتم حولمو جمل میکردم که صدای یکی از اتاقم اومد
×به به... چیکار میکنی؟
+جیغ...
رومو برگردوندم که با قیافه مایکل رو به رو شدم
+ای الهیییییی کی در رو برات باز کرد
_من..(سرد)
+من اومدم.. چرا انقدر زود اومدی؟
×واقعاً؟!
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹³
+اوهوم
بالاخره رسیدیم خونه از روبه رو شدن با لارا میترسیدم و فکر میکردم که ممکنه از نظر لارا من خیلی بد به نظر برسم دستام سرد شد و شروع به لرزیدن کرد کا صدایی دم گوشم شنیدم
@تو خیلی خوبی... از چی میترسی استرس نداشته باش
/هانا.. همه آدما که نمیتونن خوش سلیقه باشن هوم؟ پس آروم باش
(بچه ها لارا آدم بدی نیست تو فیک خب دختر خیلی خیلی خوبیه)
سعی کردم به حرف بچه ها گوش کنم و سری تکون دادم رفتیم تو
_عزیزم ما اومدیم
«عزیزم» ... من چمه.. چرا ناراحت شدم؟!
✓سلام(مهربون)
+/@س..سلام
_خب این اانا دختر خالم و اینم رفیقاش سوهو و یونها
✓خوشبختم.. برین لباستونوعوض کنین نهار سرد میشه ها
+چشم
داشتیم میرفتیم بالا که گفتم
+انگار ام سن و ساله ماست.. مهربونم هست
@آره ولی به یونگی نمیاد... به نظر زن ساکتی میاد یونگی هگ خیلی ساکته فکر ککنم باهم بسازن
+به ما چه زندگی خودشونه
بعد از نهار باهم درس میخونیم؟!
@/اوکی
+پس تو اتاق من
@/باش
رفتیم پایین و شروع کردیم به غذا خوردن
لارا یه گوشه ساکت نشسته بود و یونگی با حرف هایی که ما میزدیم حرفش میومد
و تنها لارا بود که ساکت بود
+لارا جون... تو و یونگی از کی تاحالا باهمین
_(سرفه)
_خب... ما...
+من از لارا جون پرسیدم پـسـر خـالـه
✓خب.. ما یه زمانی باهم بودیم ولی خب من فکر گیکردم که باهم نمیسازیم و ترکش کردم ولی... از کارم پشیمون شدم و امروز اومدم پیشش و ازش معذرت خواستم
/آخی
+لارا دستت درد نکنه... خب شما به خوردن ادامه بدید بعد بیاین تو اتاقم...
/@اوکی
آخخخخ سرم درد میکنه سریع اتاق رو مرتب کردم ویایل درس رو روی میز چیدم تا بچه ها بیان و بعد 5 مین بچه ها اومدن
@خب بریم سر درس(عربده)
_داد نزن پدسگگگگگ(عربده)
@پسرخالت چرا اینجوریه
+I dont knowـ
شروع کردیم به درس خوندن بعد از دوساعت احساس کردم که یه صدایی میاد
+این صدا چیه؟
@تو ذهنش)«_من امروز باهاتون کار دارم خانوم مین» آهههه چیزی نیست رابطه عاشقانه بر قرار میکنن
+آها ساعت 5 یک ساعت بخوابیم که من امروز قرار دارم
@چه عالی منو یونها هم امروز باید قرار بزاریم مگه نه؟
/آره عجقم 😈
بچه ها از اتاق رفتن بیرون منم یه لباس اپرت انتخاب کردم و بعد خوابیدم
Six o'clock
از خواب بیدار شدن ساعت شیش بود یک ساعت دیگه مایکل میومد دنبالم
به سمت حمام رفتم و یه دوش 15 مینی گرفتم و اومدم بیرون روتین پوستیمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و مدل دادم و بعد لباسمو پوشیدم و یه میکاپ خیلی کم کردم داشتم حولمو جمل میکردم که صدای یکی از اتاقم اومد
×به به... چیکار میکنی؟
+جیغ...
رومو برگردوندم که با قیافه مایکل رو به رو شدم
+ای الهیییییی کی در رو برات باز کرد
_من..(سرد)
+من اومدم.. چرا انقدر زود اومدی؟
×واقعاً؟!
- ۳.۱k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط