Really
#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹⁴
×Really?!
+yes
×به ساعت نگاه کن ⁷: ¹⁰
+اوه شت
یونگی ویو
با لارا یکم شیطونی کردیم و بعد خوابیدیم ساعت دقیقاً ۷:05 دقیقه بود که با صدای زنگ بیدار شدم و دیدم یه پسره جلو دره
_فرمایش؟!
×شما باید پسرخاله هانا باشید من... خب راستش...
_گرفتم.. دوست پسرشی؟!
×آره
_ظاهراً داره لباس میپوشه بیا تو (یه نموره ناراحت)
نمیدونم چرا ناراحت شدم... ولی برام مهم نبود پسره اسمش چی بود اومد داخل و یکم منتظر موند و بعد ازم پرسید
×Hey sorry ... can you say...
_Please don't speak English ..
×هانا کجاست؟
_تو اتاقش..
×میشه اتاقشو نشونم بدی؟
_طبقه بالا اون آخر سالن سمت چپ
×مرسی
_هوم
پیر خوبی بود ولی من خیلی ازش خوشم نمیومد داشتم تو تلوزیون میگشتم که صدای جیغ اومد... نکنه صدای هاناست؟؟!
سرع رفتم بالا و دیدم نه.. اون چیزی که فکرشو میکردم نبود بعد یکم حرف زدن دیدم مایکل دست هانا رو گرفته و دارن میرن
+یونگیا خدافظ،
×Goodbye Master Yoongi
/پیس پیس.. یونگی رفتن؟
_آره
@بیا بیا بریم تا دور نشدن
_چی؟
@داریم نیریم ازشون عکس بگیریم خیلی کیوت میشن بیا دیگه
/اومدم بریم و رفتن امشب قرار بود با لارا بریم شام بیرون و یکم بیرون دور بزنیم لارا لباسشو پوشید و سوار ماشین شدیم تو راه بودیم که گفت
✓میدونی... من مایکل رو دیدم.. از طرز نگاهش به هانا معلوم بود دوسش داره
_من که ازش خوشم نیومد
✓دست پاچه شده بود چون از قیافش میبارید که بار اولشه
همچین پسرایی نباید سینگل باشن ولی... اون معلوم بود که عاشقشه
_به ما چه کوچولو... بعدشم میخوای بگی که من جذاب نیستم؟!
✓معلومه که جذابی... ولی به نظرم یه طورایی به هم میان و ممکنه در آینده زندگیشون به مشکل بر نخوره... هم اون کره ای میفهمه هم هانا انگلیسی..
_اوهوم... میشه راجبشون حرف نزنیم
✓با.. باشه
به سمت رستوران نعروف رفتیم... وارد رستوران شدیم که دوتا چهارتا چهره آشنا دیدم
_اینا اینجا چیکار میکنن؟
✓کیا؟ اوهه شت.. هانا و مایک و سوهو و یونها
_سگ تو روحتون.. بریگ یه جا بشینیم که تو دیدشون نباشیم
/عه اینا اینجا چیکار میکنن
@یونگی(آروم)
احساس کردم یکی داره صدام میکنه و میگه بیا اینجا سرمو برگردوندم که.. بله سوهو و یونها
یه ماسک زدم و به سمت یونها و سوهو که دقیقاً کنار اونا نشسته بودن حرکت کردیم... لارا چون قیافشو مایکل ندیده بود مشکلی نبود سوهو و یونها هم همینطور
_چته؟!!
@بیا اینجا بشین
_هوفففف
/نه اونجا نشینین پشت بشینین که نبینتتون
_پوفففف
✓درد.. پوف هوف
_عزیزم..
✓بشین از جذابیتشون لذت ببر
/تو رو خدا نگاه کن چجوری به هانا نگاه میکنه! انگار هیچ کنترلی از خودش نداره....
✓@آرهههه
هانا تندید که یهو نگاهش به ما افتادو وقتی یونها و سوهو رو دید یه نگاه بدجور کرد و سریع جمعش کرد
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹⁴
×Really?!
+yes
×به ساعت نگاه کن ⁷: ¹⁰
+اوه شت
یونگی ویو
با لارا یکم شیطونی کردیم و بعد خوابیدیم ساعت دقیقاً ۷:05 دقیقه بود که با صدای زنگ بیدار شدم و دیدم یه پسره جلو دره
_فرمایش؟!
×شما باید پسرخاله هانا باشید من... خب راستش...
_گرفتم.. دوست پسرشی؟!
×آره
_ظاهراً داره لباس میپوشه بیا تو (یه نموره ناراحت)
نمیدونم چرا ناراحت شدم... ولی برام مهم نبود پسره اسمش چی بود اومد داخل و یکم منتظر موند و بعد ازم پرسید
×Hey sorry ... can you say...
_Please don't speak English ..
×هانا کجاست؟
_تو اتاقش..
×میشه اتاقشو نشونم بدی؟
_طبقه بالا اون آخر سالن سمت چپ
×مرسی
_هوم
پیر خوبی بود ولی من خیلی ازش خوشم نمیومد داشتم تو تلوزیون میگشتم که صدای جیغ اومد... نکنه صدای هاناست؟؟!
سرع رفتم بالا و دیدم نه.. اون چیزی که فکرشو میکردم نبود بعد یکم حرف زدن دیدم مایکل دست هانا رو گرفته و دارن میرن
+یونگیا خدافظ،
×Goodbye Master Yoongi
/پیس پیس.. یونگی رفتن؟
_آره
@بیا بیا بریم تا دور نشدن
_چی؟
@داریم نیریم ازشون عکس بگیریم خیلی کیوت میشن بیا دیگه
/اومدم بریم و رفتن امشب قرار بود با لارا بریم شام بیرون و یکم بیرون دور بزنیم لارا لباسشو پوشید و سوار ماشین شدیم تو راه بودیم که گفت
✓میدونی... من مایکل رو دیدم.. از طرز نگاهش به هانا معلوم بود دوسش داره
_من که ازش خوشم نیومد
✓دست پاچه شده بود چون از قیافش میبارید که بار اولشه
همچین پسرایی نباید سینگل باشن ولی... اون معلوم بود که عاشقشه
_به ما چه کوچولو... بعدشم میخوای بگی که من جذاب نیستم؟!
✓معلومه که جذابی... ولی به نظرم یه طورایی به هم میان و ممکنه در آینده زندگیشون به مشکل بر نخوره... هم اون کره ای میفهمه هم هانا انگلیسی..
_اوهوم... میشه راجبشون حرف نزنیم
✓با.. باشه
به سمت رستوران نعروف رفتیم... وارد رستوران شدیم که دوتا چهارتا چهره آشنا دیدم
_اینا اینجا چیکار میکنن؟
✓کیا؟ اوهه شت.. هانا و مایک و سوهو و یونها
_سگ تو روحتون.. بریگ یه جا بشینیم که تو دیدشون نباشیم
/عه اینا اینجا چیکار میکنن
@یونگی(آروم)
احساس کردم یکی داره صدام میکنه و میگه بیا اینجا سرمو برگردوندم که.. بله سوهو و یونها
یه ماسک زدم و به سمت یونها و سوهو که دقیقاً کنار اونا نشسته بودن حرکت کردیم... لارا چون قیافشو مایکل ندیده بود مشکلی نبود سوهو و یونها هم همینطور
_چته؟!!
@بیا اینجا بشین
_هوفففف
/نه اونجا نشینین پشت بشینین که نبینتتون
_پوفففف
✓درد.. پوف هوف
_عزیزم..
✓بشین از جذابیتشون لذت ببر
/تو رو خدا نگاه کن چجوری به هانا نگاه میکنه! انگار هیچ کنترلی از خودش نداره....
✓@آرهههه
هانا تندید که یهو نگاهش به ما افتادو وقتی یونها و سوهو رو دید یه نگاه بدجور کرد و سریع جمعش کرد
- ۳.۰k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط