ا.ت تو برگزیده شدی تا اینجا روی صحنه برای ما دبیران مدیرا
ا.ت تو برگزیده شدی تا اینجا روی صحنه برای ما دبیران مدیران و دانشجویان دانشگاه کنفرانست رو بگی و من از ته دلم بهت افتخار میکنم
+خیلی ممنونم استاد واقعا کمکم کردین الان کمتر شد استرسم
€خوبه من باید به دانش آموزان لباس بدم تو هم لباست رو بپوش و اینکه موفق باشی
+ممنونم چشم
ویو ا.ت
صحبت های استاد گرچه بی فایده بنظر میومد اما کمکم کرد الان با شجاعت بیشتری میرم و کنفرانس میدم پس شروع کردم به پوشیدن لباس هام و وقتی تمام شد نگاهی به سالن کردم هنوز خالی بود رفتم داخل اتاق مدیران
برای پرس و جو مدیر چند دقیقه من رو نگه داشت و باهام حرف زد اونم حرف های استاد رو تکرار کرد ولی گفت
صحبت های من رو مدیر آموزش و پرورش گوش میدهد و باعث سربلندی دانشگاه میشه وای دوباره استرس
گرفتم وقتی به سالن رفتم همهمه به پا بود دقت کردم همه آمده بودن ولی یک صندلی خالی بود صندلی
کیم نامجون
€ا.ت وقتشه برو دختر موفق باشی
+چشم ممنون استاد
رفتم بالا که ناگهان نگاهم به جمعیت افتاد بله صندلی پر شد و اون کیم نامجون بود خیلی از بچه های دانشگاه آمده بودن و همینطور کسی رو دیدم که روی کتش نوشته بود
آموزش و پرورش و دقیقا رو به رو من نشسته بود رفتم بالا و شروع کردم
+سلام من پار ک ا.ت هستم
وکنفرانس امروز راجب وردمن به این دانشگاه هست و...
همه شروعبه دست زدن کردن دوباره کیم نامجون نبود همگی رفتن رفتم روی صندلی کیم نامجون یک کاغذ
بود☆ بیا پشت بوم☆
خب قست رفتن ندارم چون این چند روز تنهام گذاشته وای ا.ت فکر کردی مگه دوست پسرت هست عزیزم
ولش کن بابا بیا بریم حتما کار مهمی داره
بله کاره مهمی داره داخل خماری بمونید ♥
+خیلی ممنونم استاد واقعا کمکم کردین الان کمتر شد استرسم
€خوبه من باید به دانش آموزان لباس بدم تو هم لباست رو بپوش و اینکه موفق باشی
+ممنونم چشم
ویو ا.ت
صحبت های استاد گرچه بی فایده بنظر میومد اما کمکم کرد الان با شجاعت بیشتری میرم و کنفرانس میدم پس شروع کردم به پوشیدن لباس هام و وقتی تمام شد نگاهی به سالن کردم هنوز خالی بود رفتم داخل اتاق مدیران
برای پرس و جو مدیر چند دقیقه من رو نگه داشت و باهام حرف زد اونم حرف های استاد رو تکرار کرد ولی گفت
صحبت های من رو مدیر آموزش و پرورش گوش میدهد و باعث سربلندی دانشگاه میشه وای دوباره استرس
گرفتم وقتی به سالن رفتم همهمه به پا بود دقت کردم همه آمده بودن ولی یک صندلی خالی بود صندلی
کیم نامجون
€ا.ت وقتشه برو دختر موفق باشی
+چشم ممنون استاد
رفتم بالا که ناگهان نگاهم به جمعیت افتاد بله صندلی پر شد و اون کیم نامجون بود خیلی از بچه های دانشگاه آمده بودن و همینطور کسی رو دیدم که روی کتش نوشته بود
آموزش و پرورش و دقیقا رو به رو من نشسته بود رفتم بالا و شروع کردم
+سلام من پار ک ا.ت هستم
وکنفرانس امروز راجب وردمن به این دانشگاه هست و...
همه شروعبه دست زدن کردن دوباره کیم نامجون نبود همگی رفتن رفتم روی صندلی کیم نامجون یک کاغذ
بود☆ بیا پشت بوم☆
خب قست رفتن ندارم چون این چند روز تنهام گذاشته وای ا.ت فکر کردی مگه دوست پسرت هست عزیزم
ولش کن بابا بیا بریم حتما کار مهمی داره
بله کاره مهمی داره داخل خماری بمونید ♥
۵.۱k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.