وانشات از Yoongi
وای امروزخیلی برام روز مهمیه ،تا الان حداقل یکماه از اومدنم به کره میگذره و من بالاخره کار پیدا کردم ،که بعد از کلی فکر روی تخت نگاهی به ساعت انداختی
+وااییی دیرر شده
رفتی زود اماده شدی و به سمت شرکت حرکت کردی و وارد شدی یکمی استرس داشتی که نفس عمیقی کشیدی و به سمت میزت رفتی و پشتش نشستی بعد از چند مین فردی اومد بالای سرت یه دستش تو جیب شلوارش و تو یه دستش قهوه بود داشت میخورد بلند شدی و تعظیمی بهش کردی که سری تکون داد و سرجات نشستی ،روبهت کرد و گفت
-تو باید منشی جدید باشی درسته ؟!
+ب..بلع خودم هستم
-اسمت چیه؟!
+امم..کیم ا٫ت هستم.
دستشو دراز کرد روبهت و گفت
-خشبختم منم رییس شرکت هستم .
با شنیدن حرفش هول کردی و یهو پاشدی باهاش دست دادی سرتو تازانوش پایین بردی تا تعظیمی بهش کرده باشی.
+جناب رییس لطفا منو ببخشید
خواهش میکنم منو اخراج نکنید..
که خنده ای کرد و گفت
-تو که کاری نکردی چرا اخراجت کنم.
سرتو بیار بالا.
سرتوبالا بردی و گفتی
+امیدوارم بتونم کارامو درست انجام بدم.
سری تکون داد و به سمت اتاقش حرکت کردکه یهو از حرکت ایستاد و روبهت برگشت وگفت
-راستی شمارتو بهم بده
با تعجب رو بهش گفتی
+ب..بله؟!
خیلی ریلکسگفت
-خعب قراره باهم کار کنیم پس باید شماره همم داشته باشیم.
+عا..بله
گوشیشو سمتت گرفت و شمارت رو وارد کردی ،تک زنگی بهت زد که شمارش برات نمایان شد.داشت میرفت که برگشت چشمکی بهت زد و خنده ای کرد که توعم متقابلا براش لبخندی زدی
یونگی وارد اتاق شد و گفت
-یعنی میتونم یروزی اون دختر رو مال خدم بکنم..!؟:
✓ #Rahi ~ #BTS ~ #Oneshot ~ #Suga❜
⊸ @army_bts_ot7
+وااییی دیرر شده
رفتی زود اماده شدی و به سمت شرکت حرکت کردی و وارد شدی یکمی استرس داشتی که نفس عمیقی کشیدی و به سمت میزت رفتی و پشتش نشستی بعد از چند مین فردی اومد بالای سرت یه دستش تو جیب شلوارش و تو یه دستش قهوه بود داشت میخورد بلند شدی و تعظیمی بهش کردی که سری تکون داد و سرجات نشستی ،روبهت کرد و گفت
-تو باید منشی جدید باشی درسته ؟!
+ب..بلع خودم هستم
-اسمت چیه؟!
+امم..کیم ا٫ت هستم.
دستشو دراز کرد روبهت و گفت
-خشبختم منم رییس شرکت هستم .
با شنیدن حرفش هول کردی و یهو پاشدی باهاش دست دادی سرتو تازانوش پایین بردی تا تعظیمی بهش کرده باشی.
+جناب رییس لطفا منو ببخشید
خواهش میکنم منو اخراج نکنید..
که خنده ای کرد و گفت
-تو که کاری نکردی چرا اخراجت کنم.
سرتو بیار بالا.
سرتوبالا بردی و گفتی
+امیدوارم بتونم کارامو درست انجام بدم.
سری تکون داد و به سمت اتاقش حرکت کردکه یهو از حرکت ایستاد و روبهت برگشت وگفت
-راستی شمارتو بهم بده
با تعجب رو بهش گفتی
+ب..بله؟!
خیلی ریلکسگفت
-خعب قراره باهم کار کنیم پس باید شماره همم داشته باشیم.
+عا..بله
گوشیشو سمتت گرفت و شمارت رو وارد کردی ،تک زنگی بهت زد که شمارش برات نمایان شد.داشت میرفت که برگشت چشمکی بهت زد و خنده ای کرد که توعم متقابلا براش لبخندی زدی
یونگی وارد اتاق شد و گفت
-یعنی میتونم یروزی اون دختر رو مال خدم بکنم..!؟:
✓ #Rahi ~ #BTS ~ #Oneshot ~ #Suga❜
⊸ @army_bts_ot7
۱۷.۷k
۲۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.