وانشات از Jimin
چاقو رو تو سینه ی دختر تا ته فرو کرد و به صورت خشن کشید بیرون
پوزخندی زد و از اون محوطه دور شد و سوار ماشین شد و با کلافگی شروع به رانندگی کرد موهای لختش تو صورتش پخش شده بودن و عرق کرده بود این ماموریتش هم تموم شد با صدای زنگ یک دستش رو از فرمون گرفت و توی جیبش گذاشت و تلفنش رو برداشت و بی حرف منتظر مخاطبش شد
امروز قرار بود تقدیر عجیبی رقم بخوره قرار بود که دختر وزیر کشور رو دور را دور ببینه و ملاقاتش کنه و بعدش ترتیب مرگش رو بده
به سرعت به سمت جایی که گفت حرکت کرد از ماشین پیاده شد و وارد شد بعد از طی کردن سالن به سمت پله ها. رفت. و به استادیوم رسید مردی که ماگ قهوه ایی به دست داشت رو دید نزدیکتر رفت و کنارش ایستاد بدون حرف اضافه دستش رو دراز کرد و به سمتی اشاره کرد
&اون دختری که می بینی پیرمردی اونو بغل کرده اسمش لی ا.ت هست بعد از رفتن پدرش مأموریت داری که اونو بکشی و.....
داشت تمام نقشه ها رو براش توضیح میداد اما اون حواسش به دخترک بود اون واقعا زیبا بود بعد از تموم شد حرف پیرمرد خرفت به سمتش برگشت
&فهمیدی که باید چیکار کنی
پسرک پوزخندی زد و به طوری که فقط خودش بفهمه گفت
+هوم اونو مال خودم می کنم
&چیزی گفتی؟!
+نه ...به خودم بسپرش میدونم باید چیکار کنم حالا بهتره بریم نباید وقت تلف کرد
هر دو پوزخند زنان از استودیو دور شدن و بعد از طی کردن مسیر از اون محوطه خارج شدن و سوار ماشین شدن و حرکت کردن
اون قصد کشتن اون دختر رو نداشت برعکس نقشه های دیگه ایی تو سرش داشت و می خواست با وجود خطرات احتمالی باز هم اون دختر مال اون باشه
✓ #Oneshot ~ #BTS ~ #Jimin ~ #Sara ❜
⊸ @fan_bts_ot7
پوزخندی زد و از اون محوطه دور شد و سوار ماشین شد و با کلافگی شروع به رانندگی کرد موهای لختش تو صورتش پخش شده بودن و عرق کرده بود این ماموریتش هم تموم شد با صدای زنگ یک دستش رو از فرمون گرفت و توی جیبش گذاشت و تلفنش رو برداشت و بی حرف منتظر مخاطبش شد
امروز قرار بود تقدیر عجیبی رقم بخوره قرار بود که دختر وزیر کشور رو دور را دور ببینه و ملاقاتش کنه و بعدش ترتیب مرگش رو بده
به سرعت به سمت جایی که گفت حرکت کرد از ماشین پیاده شد و وارد شد بعد از طی کردن سالن به سمت پله ها. رفت. و به استادیوم رسید مردی که ماگ قهوه ایی به دست داشت رو دید نزدیکتر رفت و کنارش ایستاد بدون حرف اضافه دستش رو دراز کرد و به سمتی اشاره کرد
&اون دختری که می بینی پیرمردی اونو بغل کرده اسمش لی ا.ت هست بعد از رفتن پدرش مأموریت داری که اونو بکشی و.....
داشت تمام نقشه ها رو براش توضیح میداد اما اون حواسش به دخترک بود اون واقعا زیبا بود بعد از تموم شد حرف پیرمرد خرفت به سمتش برگشت
&فهمیدی که باید چیکار کنی
پسرک پوزخندی زد و به طوری که فقط خودش بفهمه گفت
+هوم اونو مال خودم می کنم
&چیزی گفتی؟!
+نه ...به خودم بسپرش میدونم باید چیکار کنم حالا بهتره بریم نباید وقت تلف کرد
هر دو پوزخند زنان از استودیو دور شدن و بعد از طی کردن مسیر از اون محوطه خارج شدن و سوار ماشین شدن و حرکت کردن
اون قصد کشتن اون دختر رو نداشت برعکس نقشه های دیگه ایی تو سرش داشت و می خواست با وجود خطرات احتمالی باز هم اون دختر مال اون باشه
✓ #Oneshot ~ #BTS ~ #Jimin ~ #Sara ❜
⊸ @fan_bts_ot7
۲۴.۳k
۳۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.