چند پارتی
#چند_پارتی
وقتی مدل شرکتش شدی ولی ....
Part 8
ا/ت ویو
به محض اینکه رسیدم خونه دوشی گرفتم و برای خودم صبحونه حاضر کردم و با ریون تماس گرفتم
ریون:معلوم هست کدوم گوری رفتی!!!؟؟؟
ا/ت:چطوره بیای خونم تا حرف بزنیم
ریون:میدونی اصلا چقد نگرانت شدم
ا/ت:توضیح میدم بهت
ریون:تو راهم
باشه ای گفتم که قطع کرد حقیقتا حوصله بحث با ریونم نداشتم و الان فقط میخواستم بشینم و به گوشه ای خیره بشم هضم کردن دیشب برام سخت بود و حرص درآر ترین بخشش این بود که چیزی جز اینکه با جئون مشروب خوردم و اون منو ب*و*سید یادم نیست ....حداقل امیدوارم بودم که اونم مثل من چیزی یادش نباشه با صدای زنگ در
رفتم و درو باز کردم
ریون:البته مطمئن نیستم ولی اینکه شما هر دوتون امروز نبودید یکم بعضیارو به شک انداخته ولی من وقتی شنیدم یک درصدم احتمال نمیدادم و فک میکردم تصادف اما تو الان......
ا/ت:میشه دیگه بحث نکنیم سرم داره میترکه
ریون:برات قهوه میارم
ا/ت:مرسی
ریون:بدون هیچ حرف اضافه ای بهم توضیح بده که چی باعث شده که عکاسی امروز نیای
ا/ت:خب
ریون:میشنوم!
ا/ت:دیشب بهت زنگ زدم یادت هست؟
ریون:آره خواب بودم
ا/ت:من بعدش رفتم کلاب و تو کلاب با جئون جونگکوک روبه رو شدم و باهم مشروب خوردیم ....
ریون:خبببب!
ا/ت:بعدش اون منو بو*سید و بعدش....چیزی یادم نیست فقط صبح تو خونش چشمامو باز کردم
ریون:یاا ا/ت گرفتی مارو!! نمی خوای بگی که با همکارم ریختم روهم
ا/ت:نه خودش گفت همچین اتفاقی نیوفتاده
ریون:پس چیزی که به گوشم خورد تقریبا حقیقت بود...
ا/ت:چی شنیدی؟!.......
خماریییی
وقتی مدل شرکتش شدی ولی ....
Part 8
ا/ت ویو
به محض اینکه رسیدم خونه دوشی گرفتم و برای خودم صبحونه حاضر کردم و با ریون تماس گرفتم
ریون:معلوم هست کدوم گوری رفتی!!!؟؟؟
ا/ت:چطوره بیای خونم تا حرف بزنیم
ریون:میدونی اصلا چقد نگرانت شدم
ا/ت:توضیح میدم بهت
ریون:تو راهم
باشه ای گفتم که قطع کرد حقیقتا حوصله بحث با ریونم نداشتم و الان فقط میخواستم بشینم و به گوشه ای خیره بشم هضم کردن دیشب برام سخت بود و حرص درآر ترین بخشش این بود که چیزی جز اینکه با جئون مشروب خوردم و اون منو ب*و*سید یادم نیست ....حداقل امیدوارم بودم که اونم مثل من چیزی یادش نباشه با صدای زنگ در
رفتم و درو باز کردم
ریون:البته مطمئن نیستم ولی اینکه شما هر دوتون امروز نبودید یکم بعضیارو به شک انداخته ولی من وقتی شنیدم یک درصدم احتمال نمیدادم و فک میکردم تصادف اما تو الان......
ا/ت:میشه دیگه بحث نکنیم سرم داره میترکه
ریون:برات قهوه میارم
ا/ت:مرسی
ریون:بدون هیچ حرف اضافه ای بهم توضیح بده که چی باعث شده که عکاسی امروز نیای
ا/ت:خب
ریون:میشنوم!
ا/ت:دیشب بهت زنگ زدم یادت هست؟
ریون:آره خواب بودم
ا/ت:من بعدش رفتم کلاب و تو کلاب با جئون جونگکوک روبه رو شدم و باهم مشروب خوردیم ....
ریون:خبببب!
ا/ت:بعدش اون منو بو*سید و بعدش....چیزی یادم نیست فقط صبح تو خونش چشمامو باز کردم
ریون:یاا ا/ت گرفتی مارو!! نمی خوای بگی که با همکارم ریختم روهم
ا/ت:نه خودش گفت همچین اتفاقی نیوفتاده
ریون:پس چیزی که به گوشم خورد تقریبا حقیقت بود...
ا/ت:چی شنیدی؟!.......
خماریییی
۱۰.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.