《 امتحان زندگی 》
پارت آخر
همه دوره توی سالن درحال حرف زدن بودن و ا،ت از آشپزخونه بیرون اومد و خطاب به همه گفت
ا،ت : بریم سر میز شام
کی جون قبل از هم از روی مبل بلند شد
کی جون : اومیدوار غذای های مورد علاقه منو درست کرده باشی در غیره این صورت من نیستم
همه به پروی کی جون خندیدن
همه دوره میز شام نشستن ا،ت که مشغول گذاشت ته یانگ توی صندلی مخصوص بچه بود روبه کی جون گفت
ا،ت : کی جون تو که همه غذا هارو خوردی فکر کنم تو غذا رو بیشتر ار همه چی دوست داره
کی جون با دهنی پر روبه خواهرش گفت
کی جون : نه تورو...بیشتر دوست دارم
تهیونگ : ته یانگو بدم به من
ا،ت پسرش توی بغلش تهیونگ گذاشت تا بهت غذا بده دوهی که درحال ور رفتن با غذاش بود و بینا متوجه این شده با لبخند شیطنت آمیز رو بهش گفت
بینا : دوهی چرا غذا تو نمیخوری نکنه خبریه
دوهی لبخند خجالتی زد کانگ با عجله گفت
کانگ : آره شاید..
ا،ت : دوهی تو حاملهای چرا به ما نگفتی
دوهی : میخواستم بهتون بگم ولی گفتم اول مطمئنم بشیم
همه به دوهی و کانگ تبریک گفتن ايل دونگ که با دهنی پر بهشون تبریک گفت نظر همه به سمتش جلب شد و ا،ت با اخم ریزی که بین ابروهاش نشست بود روبه ایل دونگ گفت
ا،ت : من موندم که بینا چطوری پیشنهاد ترو قبول کرده شما نخواهی ازدواج کنید خيلي وقت از نامزدتون گذشته
ایل دونگ لقمه اش دو با زحمت قورت داد
ایل دونگ : دنبال کاراش هستم شما نگرانش نباشین
همه به تفره رفتن ایل دونگ سری از روی تأسف تکون داد و مشغول خوردن شام شدن
اون شب رو با خنده و خوشحال به سپری کردن و مهمون هاشون رو بدرقه کردن
...........
بعد از خوابوندن بچه هاش به اتاق مشترک شون برگشت
تهیونگ روی تخت مشغول چک کردن گوشیش بود و ا،ت درحال که لباس خواب قرمزی به تن داشت جلوی میز آرایش ایستاد بود
و درحال شونه کردن موهاش بود
تهیونگ نگاهی به همسرش انداخت و از روی تخت بلند شد و از پشت دستاش دوره کمرش همسرش حلقه کرده و کنار گوشش زمزمه کرد
تهیونگ : خوب حالا بریم به ادامه کارمون برسیم
بنده لباس رو از روی شونه هایش پایین انداخت و بوسه های پیدر پی روی شونه همسرش میذاشت
و این بود شروع شب رویایی دیگه برای هردو اونا
مثل صد های شب و روزی که با هم سپری کرده بودن و سپری میکردن
پایان
زوج داستان ما با از دست دادن هم بزرگ ترین امتحان زندگی شون رو پس دادن و ناگفته نماند که این امتحان ها برای همه یک سانه و هر آدمی
به نوعی این امتحان هارو پس میدن امیدوارم از داستان لذت برده باشید
و یادتون نره حتما نظر تون رو بگین چون طبق معمول با نظرات شما تصمیم میگیرم داستان بعدی رو بزارم
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.