می ترسم ...
می ترسم ...
می ترسم از روزی که
در انتهای شعر ایستاده باشم
بی آنکه دستهایم
از عطر ناب وجودتو
پر شده باشند ...
می ترسم از شعری که
از لابه لای موهای تو جوانه نزده باشد ...
می ترسم ...
از احساسی که بی تو
بر لب حوض خانه مان
خشک شده باشد ...
می ترسم ...
از خودم
از شعرم
از روزهای سرد بی تو می ترسم ...
می ترسم از روزی که
در انتهای شعر ایستاده باشم
بی آنکه دستهایم
از عطر ناب وجودتو
پر شده باشند ...
می ترسم از شعری که
از لابه لای موهای تو جوانه نزده باشد ...
می ترسم ...
از احساسی که بی تو
بر لب حوض خانه مان
خشک شده باشد ...
می ترسم ...
از خودم
از شعرم
از روزهای سرد بی تو می ترسم ...
۷.۱k
۱۹ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.