شبیه آینه ای که به نور وابسته است

________
شبیه آینه ای که به نور وابسته است
دلم به هرم نفس های روشنت بسته است
به چپ نویسی ابیات من نگاه مکن
که عشق علت ِاشعار دست و پا بسته است
شبیه کشتی درهم شکسته ِعاشق ِتو
به گل نشسته ولی نا امید ننشسته است
بیا و شورِغزلهای کهنه ی من باش
بیا که گوش زمان از سکوت تو خسته است
فریب خوردم و دل دادم و نفهمیدم
که دست های زیادی به روی هر دست است
فریب خوردم و راه آمدم , نفهمیدم
که ماجرای من و تو مسیر بن بست است
نه راه رفتن و نه روی بازگشتن داشت
پرنده ای که به تنگ غروب پیوسته است

سید_مهدی_نژاد_هاشمی
دیدگاه ها (۲۶)

چو مویِ تو تداعی می کند گلهایِ قالی راگلاب آگینه کرده دیده ا...

مـــــرا ببر آنجا که تا ابـــــــد باشـــی ...که من بدون ❤ ت...

* * * شب گذشته من و او چه خواب خوبی بوددر آن سیاهی شب آفتاب ...

دلتنگ که باشی بهت میگن دیوونه.....🙄

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۷سردرد مزاحم باز هم برگشت .. همان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط