Jang dar zendegi>
Jang dar zendegi>
Partسیزده>
انچه گذشت:
[من اگه میفهمیدم بین تو و هِوا چی گذشته
میهو : .....]
:شروع
میهو : قصه سر دراز دارد
کازوها : اوک بعدا بگو
میرای : ساعت چنده؟
سولار : شیش و نیم
میرای : اوه اوه وضعیت قرمزه
جیمین : کجا میری؟
میرای : ببند امروز اجرا دارم باید تا دو ساعت دیگه اونجا باشم
جیمین : نگو که با اون رومخ
میرای : متاستفانه
جیمین : گمشو
میرای : سوییچ
جیمین : عم....
جین وسط حرف جیمین پرید
جین : اجرات زندس
میرای : اره تماشاچی داره چطور؟
جین : خوب ما که بیکاریم بیاین باهم دیگه بریم اجرای میرای رو تماشا کنیم نظرتون چیه؟
میا : اینکه حرف نداره
شوگا : اوک
تهیونگ : مبسد بیاد من حرفی ندارم
میسو : معلومه که واسه دیدن اجرای بهترین رفیقم میرم
کازوها : من نمیتونم بیام باید برم شرکت امید وارم اجرای خوبی رو داشته باشی ابنبات (چشمک)
میرای : کازوها اذیتم نکن
کازوها : (خنده)اینکه خجالت نداره خوب یه چیزه عادیه
میرای : بیخیال بعدا در موردش حرف میزنیم
جیمین : در مورد چی؟
میرای : تو رو سننه
جیمین : مگه اجرا نداری زود باش همه گی بیرون
سولار کانیا شما نمیاین؟
کانیا : من با دوس پسرم قرار دارم نمیتونم بیام
سولار : منم باید برم دیدن چنتا از دوستام از وقتی رفتم فرانسه ندیدمشون متاسفم رای کوچولو
میرای : اشکالی نداره درکت میکنم
بریم
همه : بریم
همه به سمت در خروجی رفتن کوک پشت سرشون در حال حرکت بود که دستی اون و به سمت پشت دیواره در ورودی کشید سعی کرد عکس العمل نشون بده ولی دستی روی دهنش مانع شد دست فرد رو پایین کشید متعجب به صاحب دست خیره شد با تعجب گفت: چی کار میکنی دیوونه
ناشناس : حواست به چشات باشه بد ادمی رو داره شکار میکنه
کوک : منظورت چیه زده به سرت...
Payan part سیزده>
Partسیزده>
انچه گذشت:
[من اگه میفهمیدم بین تو و هِوا چی گذشته
میهو : .....]
:شروع
میهو : قصه سر دراز دارد
کازوها : اوک بعدا بگو
میرای : ساعت چنده؟
سولار : شیش و نیم
میرای : اوه اوه وضعیت قرمزه
جیمین : کجا میری؟
میرای : ببند امروز اجرا دارم باید تا دو ساعت دیگه اونجا باشم
جیمین : نگو که با اون رومخ
میرای : متاستفانه
جیمین : گمشو
میرای : سوییچ
جیمین : عم....
جین وسط حرف جیمین پرید
جین : اجرات زندس
میرای : اره تماشاچی داره چطور؟
جین : خوب ما که بیکاریم بیاین باهم دیگه بریم اجرای میرای رو تماشا کنیم نظرتون چیه؟
میا : اینکه حرف نداره
شوگا : اوک
تهیونگ : مبسد بیاد من حرفی ندارم
میسو : معلومه که واسه دیدن اجرای بهترین رفیقم میرم
کازوها : من نمیتونم بیام باید برم شرکت امید وارم اجرای خوبی رو داشته باشی ابنبات (چشمک)
میرای : کازوها اذیتم نکن
کازوها : (خنده)اینکه خجالت نداره خوب یه چیزه عادیه
میرای : بیخیال بعدا در موردش حرف میزنیم
جیمین : در مورد چی؟
میرای : تو رو سننه
جیمین : مگه اجرا نداری زود باش همه گی بیرون
سولار کانیا شما نمیاین؟
کانیا : من با دوس پسرم قرار دارم نمیتونم بیام
سولار : منم باید برم دیدن چنتا از دوستام از وقتی رفتم فرانسه ندیدمشون متاسفم رای کوچولو
میرای : اشکالی نداره درکت میکنم
بریم
همه : بریم
همه به سمت در خروجی رفتن کوک پشت سرشون در حال حرکت بود که دستی اون و به سمت پشت دیواره در ورودی کشید سعی کرد عکس العمل نشون بده ولی دستی روی دهنش مانع شد دست فرد رو پایین کشید متعجب به صاحب دست خیره شد با تعجب گفت: چی کار میکنی دیوونه
ناشناس : حواست به چشات باشه بد ادمی رو داره شکار میکنه
کوک : منظورت چیه زده به سرت...
Payan part سیزده>
۲.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.