DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 50
وقتی رسیدم بالا به سمت نشیمن نگاهی انداختم که دیدم همه به من به شکل تعجب آوری خیره شدن
با تعجب گفتم:
_ چ..چیز.ی شد.ه؟؟؟
همشون باهم سرشون رو به معنای نه تکون دادن و این باعث تعجب بیشترم شد
سری تکون دادم به طرف اتاقم رفتم
رفتم تا یه دوش بگیرم و برم تا به کارام برسم
ماسک مو رو داشتم به موهام و سرم میزدم که با خوردن دستم به یه قسمت از سرم درد وحشتناکی توش پیچید و باعث شد صورتم جمع بشه
یبار دیگه دستم رو گذاشتم اون تکه که دوباره درد وحشتناکی کل سرم رو در بر گرفت
_ ایششش حتما بخاطر اینه که سرم خورده توی پله
با احتیاط بیشتری سرم رو شستم و بعد از یه دوش کامل و مفصل اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم
به طرف کمدم رفتم و یه لباس چسبون بلند مشکی با یه کت تک مشکی و کفش پاشنه بلند مشکی پوشیدم، موهام رو یه طرفم ریختم و ساعت رادو مشکیم رو بستم پشت دستم
موبایل و کلید ها و کیف پولم رو گذاشتم توی کیف دستیم و سوییچم رو برداشتم از اتاقم خارج شدم به طرف پله ها داشتم میرفتم که توسط صدای رکیتا که اسمم رو گفت و کنار بقیه توی نشیمن نشسته بود متوقف شدم
به طرفش برگشتم به معنای بله سرم رو تکون دادم
+ اممم جایی میخواستی بری؟!
_ میخوام برم عمارت و کلی کار دارم
+ میشه امروز نری؟
رفتاراش برام عجیب بود
_ چراا؟!
+ یکم دور هم بازی کنیم
_ نمیشه عکسبرداری هم دارم خرید هم باید برم هرچی تو یخچال بود رو تو و پسرا از دیشب تاحالا خوردید
+ اممم...خب میشه امروز ماشینت دست ما باشه ون پسرا خرابه میخوایم یکم بریم بیرون
بعد یه مکث کوتاه جوابش رو دادم:
_ باشه بیا اینم سوییچ
سوییچ رو انداختم طرفش که تو هوا گرفتش
+ مرسیییی
سری براش تکون دادم و از پله رفتم پایین
همینجور که میومدم پایین گوشیم رو از تو کیفم برداشتم تا برای خودم تاکسی بگیرم
وقتی رسیدم پایین پله ها یادم اومد که دزدگیر رو بهش ندادم و دوباره به طرف بالا حرکت کردم
صدای حرف زدنشون رو میشنیدم
+ وایی چه شانسی
& واقعا شانس آوردی
با رسیدنم به بالای پله ها صحبت هاشون قطع شد
- شما داشتین درمورد چی صحبت میکردین ؟
در حال تایپ...
نظر فراموش نشه
part 50
وقتی رسیدم بالا به سمت نشیمن نگاهی انداختم که دیدم همه به من به شکل تعجب آوری خیره شدن
با تعجب گفتم:
_ چ..چیز.ی شد.ه؟؟؟
همشون باهم سرشون رو به معنای نه تکون دادن و این باعث تعجب بیشترم شد
سری تکون دادم به طرف اتاقم رفتم
رفتم تا یه دوش بگیرم و برم تا به کارام برسم
ماسک مو رو داشتم به موهام و سرم میزدم که با خوردن دستم به یه قسمت از سرم درد وحشتناکی توش پیچید و باعث شد صورتم جمع بشه
یبار دیگه دستم رو گذاشتم اون تکه که دوباره درد وحشتناکی کل سرم رو در بر گرفت
_ ایششش حتما بخاطر اینه که سرم خورده توی پله
با احتیاط بیشتری سرم رو شستم و بعد از یه دوش کامل و مفصل اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم
به طرف کمدم رفتم و یه لباس چسبون بلند مشکی با یه کت تک مشکی و کفش پاشنه بلند مشکی پوشیدم، موهام رو یه طرفم ریختم و ساعت رادو مشکیم رو بستم پشت دستم
موبایل و کلید ها و کیف پولم رو گذاشتم توی کیف دستیم و سوییچم رو برداشتم از اتاقم خارج شدم به طرف پله ها داشتم میرفتم که توسط صدای رکیتا که اسمم رو گفت و کنار بقیه توی نشیمن نشسته بود متوقف شدم
به طرفش برگشتم به معنای بله سرم رو تکون دادم
+ اممم جایی میخواستی بری؟!
_ میخوام برم عمارت و کلی کار دارم
+ میشه امروز نری؟
رفتاراش برام عجیب بود
_ چراا؟!
+ یکم دور هم بازی کنیم
_ نمیشه عکسبرداری هم دارم خرید هم باید برم هرچی تو یخچال بود رو تو و پسرا از دیشب تاحالا خوردید
+ اممم...خب میشه امروز ماشینت دست ما باشه ون پسرا خرابه میخوایم یکم بریم بیرون
بعد یه مکث کوتاه جوابش رو دادم:
_ باشه بیا اینم سوییچ
سوییچ رو انداختم طرفش که تو هوا گرفتش
+ مرسیییی
سری براش تکون دادم و از پله رفتم پایین
همینجور که میومدم پایین گوشیم رو از تو کیفم برداشتم تا برای خودم تاکسی بگیرم
وقتی رسیدم پایین پله ها یادم اومد که دزدگیر رو بهش ندادم و دوباره به طرف بالا حرکت کردم
صدای حرف زدنشون رو میشنیدم
+ وایی چه شانسی
& واقعا شانس آوردی
با رسیدنم به بالای پله ها صحبت هاشون قطع شد
- شما داشتین درمورد چی صحبت میکردین ؟
در حال تایپ...
نظر فراموش نشه
۱۱.۶k
۲۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.