زندگی رویاییپارت
زندگی رویایی:پارت۶۶
ویوا.ت:
در رو باز کردم که اوپام رو بعد دو سال کامل دیدم حتی نذاشتم بیاد داخل پیش در پریدم بغلش
+خیلی دلم برات تنگ شده بود
~منم..دختر خجالت بکش یه دختر یک سال داری بزرگ شوو دیگه
خندید و به شونش زدم از بغلش در آمدم و آوردمش داخل و بردمش پیش سول
+اوپا این دختر پسرکُش که میبینی دختر منه که به مامانش رفته س.ک.شی
جیمین خندید و رفت پیشش و رو زانو هاش نشست معلوم بود بغضش گرفته بود
~چطوری دایی خوبی من داییتم جیمین
سول خندید
~ا.ت دلم
+ذوب شد نه (خنده)
~اره
جیمین سول رو گرفت بغلش و شروع کرد به ماچ کردنش
+یاا اوپا کُشتی بچموو
ولی به کارش ادامه داد
+اوپا میخوام عکس بگیرم لطفا برو رو اون مبل بشین پیش سول
رفت و نشست منم عکس گرفتم با دوربینم
(دوربین عکاسیه)
~بیا تو هم با بچت عکس بگیر
رفتم و سول رو از بغلش گرفتم
+سول به اون ور نگاه کن
سول:بابا(لحن بچگونه)
با تعجب به سول نگاه کردم
+چی گفتی (ذوق)
+جیمین اولین بارشه این کلمه رو میگه گوشیم رو بده ازش فیلم بگیرم
جیمین یه جوری نگام کرد انتظار داشت ناراحت باشم ولی ناراحت نبودم خیلی خوشحال بود که بچم اسم بابا رو زبونشه
+سول
سول:ماما..بابا
بغضم گرفت سول رو محکم بغل کردم
ویو چند مین بعد:
کیک رو بردیم به جیمین دادم خودمم به سول یواش یواش میدادم
~خیلی وابستشی که ناراحت نشدی
+چرا ناراحت بشم اوپا فراموشش کردم دیگه حسی به جز تنفر بهش ندارم
~چرا ازش متنفری
+اوپا تمومش کن بعد دو سال همو دیدیم این خیلی خوشحالم میکنه و نمیخوام تو همچین روزی ناراحت باشم
~ا.ت ...کوک خیلی عوض شده
حرفی نزدم حرفی نداشتم وقتی دید ساکتم ادامه دادم
~ا.ت وقتی رفتی خیلی بی قرار بود خیلی در به در دنبال تو میگشت منم وانمود میکردم چیزی نمیدونم و الکی دنبالت میگشتم
حتی الان همه از شغلش خبر دارن
مامانش چی کلا بهش محل نمیده نه بخاطر شغلش نه
+په بخاطر چی
~بخاطر تو
+من ..ولی من تا الان مامانش رو از نزدیک ندیدم فقط یه بار عکسش رو دیدم
~ایدا حواسش نبود خبر نداشت از چیزی گف که کوک بهت خیانت کرده مامانش هم جوری خشمگین شد که تا الان که دوسال از رفتنت میگذره هنو نبخشیدش میگفت که عین باباشه که..
+به مامانش خیانت کرد با خالش
~اره..شاید باورت نشه ولی کوک هنو داره دنبالت میگرده
+اوپا اون قضاوتم کرد یادت رفت
~میدونی یه جوری فلیکس رو شکنجه داد که مرد (خدانکنه)
+چییی
~اره
ویوا.ت:
در رو باز کردم که اوپام رو بعد دو سال کامل دیدم حتی نذاشتم بیاد داخل پیش در پریدم بغلش
+خیلی دلم برات تنگ شده بود
~منم..دختر خجالت بکش یه دختر یک سال داری بزرگ شوو دیگه
خندید و به شونش زدم از بغلش در آمدم و آوردمش داخل و بردمش پیش سول
+اوپا این دختر پسرکُش که میبینی دختر منه که به مامانش رفته س.ک.شی
جیمین خندید و رفت پیشش و رو زانو هاش نشست معلوم بود بغضش گرفته بود
~چطوری دایی خوبی من داییتم جیمین
سول خندید
~ا.ت دلم
+ذوب شد نه (خنده)
~اره
جیمین سول رو گرفت بغلش و شروع کرد به ماچ کردنش
+یاا اوپا کُشتی بچموو
ولی به کارش ادامه داد
+اوپا میخوام عکس بگیرم لطفا برو رو اون مبل بشین پیش سول
رفت و نشست منم عکس گرفتم با دوربینم
(دوربین عکاسیه)
~بیا تو هم با بچت عکس بگیر
رفتم و سول رو از بغلش گرفتم
+سول به اون ور نگاه کن
سول:بابا(لحن بچگونه)
با تعجب به سول نگاه کردم
+چی گفتی (ذوق)
+جیمین اولین بارشه این کلمه رو میگه گوشیم رو بده ازش فیلم بگیرم
جیمین یه جوری نگام کرد انتظار داشت ناراحت باشم ولی ناراحت نبودم خیلی خوشحال بود که بچم اسم بابا رو زبونشه
+سول
سول:ماما..بابا
بغضم گرفت سول رو محکم بغل کردم
ویو چند مین بعد:
کیک رو بردیم به جیمین دادم خودمم به سول یواش یواش میدادم
~خیلی وابستشی که ناراحت نشدی
+چرا ناراحت بشم اوپا فراموشش کردم دیگه حسی به جز تنفر بهش ندارم
~چرا ازش متنفری
+اوپا تمومش کن بعد دو سال همو دیدیم این خیلی خوشحالم میکنه و نمیخوام تو همچین روزی ناراحت باشم
~ا.ت ...کوک خیلی عوض شده
حرفی نزدم حرفی نداشتم وقتی دید ساکتم ادامه دادم
~ا.ت وقتی رفتی خیلی بی قرار بود خیلی در به در دنبال تو میگشت منم وانمود میکردم چیزی نمیدونم و الکی دنبالت میگشتم
حتی الان همه از شغلش خبر دارن
مامانش چی کلا بهش محل نمیده نه بخاطر شغلش نه
+په بخاطر چی
~بخاطر تو
+من ..ولی من تا الان مامانش رو از نزدیک ندیدم فقط یه بار عکسش رو دیدم
~ایدا حواسش نبود خبر نداشت از چیزی گف که کوک بهت خیانت کرده مامانش هم جوری خشمگین شد که تا الان که دوسال از رفتنت میگذره هنو نبخشیدش میگفت که عین باباشه که..
+به مامانش خیانت کرد با خالش
~اره..شاید باورت نشه ولی کوک هنو داره دنبالت میگرده
+اوپا اون قضاوتم کرد یادت رفت
~میدونی یه جوری فلیکس رو شکنجه داد که مرد (خدانکنه)
+چییی
~اره
- ۵.۶k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط