دو پارتی جونگ کوک
P2
و حالا شش ماه از اون موقع گذشته......
رفتم و جلوی کاناپه ای که کوک دراز کشیده بود زانو زدم و سرمو به بالش اون تکیه دادم؛ خیلی آروم شروع به اشک ریختن کردم،
ولی اون که خواب بود..
با اینکه بالشش با اشکای من خیس شد..
مدتی گذشت اما اوضاع مدام بدتر میشد،
حالم بد بود،
من به کوک نیاز داشتم، اون تنها کسی بود که داشتم ولی حالا اینجوری رهام کرده بود؟
اون شب تصمیمو گرفتم،
خب اگه منو نمی خواد،
خب.. فقط از اینجا میرم
میرم و تو کافه ای چیزی کار می کنم
و زندگیمو یجوری می گذرونم دیگه..
نمی خوام مجبورش کنم که تحملم کنه..
نمیخوام اویزونش بشم!
پس تو یه یادداشت نوشتم: من از اینجا میرم ، می دونم که منو نمی خوای..
-جئون ا.ت
یادداشت رو روی میز آرایش تو اتاق خواب گذاشتم
و رفتم زیر تخت قایم بشم تا ری اکشنشو ببینم!!
صدای در اومد،
فهمیدم که اومده
یکم طول کشید تا بعد گشتن خونه اومد اتاق خواب
به محض ورود به سمت میز آرایش اومد و اون یاد داشت رو برداشت و چیزی نوشت.
بعد گوشیش رو برداشت و به یه نفر زنگ زد
«بالاخره رفت، من که بهت گفتم کاری میکنم خودش گورشو گم کنه.. باشه آماده شو بیام دنبالت، وقتشه بیارمت خونم، و کارایی که بهت قولشونو داده بودم باهم انجام بدیم..!!!»
جونگ کوک وسطاش با خنده حرف میزد، مثل اینکه خوشحال بود!!!
هه! که اینطور..
پس داری میری دنبال عشقت..!
بعد از اینکه مطمئن شدم رفته ، از زیر تخت بیرون اومدم و به سمت یاد داشت رفتم تا ببینم چی نوشته:
«درسته خیلی کوچولویی ولی پاهات از زیر تخت معلوم بود.
رفتم بنز جدیدی که خریدم رو بیارم،
شبا دیر میومدم چون داشتم سخت کار می کردم
تا این ماشینو بخریم..
آخه می دونی؟ قراره سه تایی سوارش بشیم
بیبی خنگم هنوز نمیدونه که حاملس!
و دلیل بهم ریختن هورمونهاش همینه
الان بچه سه ماهه مون تو شکمت داره بزرگ میشه!
واقعا نمیگی چرا خبری از اون اتفاقی که هر ماه میفتاد نیس؟!
خب این بخاطر عشق د.دی به توعه..
چون نمی خوام درد پر.یود رو تحمل کنی...
راستش اون شب با اون لباس خواب واقعا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و حالم بد بود،
ولی بخاطر بچه مون ا.ت..
بخاطر اون کوچولو مثل یه فلج فقط تونستم نگاهت کنم..!!»
End💫🫡
لایک؟ 🥹🫶💕
#وانشات #فیک #فیکیشن #بی_تی_اس #جونگ_کوک #کوک #فیک_کوک
و حالا شش ماه از اون موقع گذشته......
رفتم و جلوی کاناپه ای که کوک دراز کشیده بود زانو زدم و سرمو به بالش اون تکیه دادم؛ خیلی آروم شروع به اشک ریختن کردم،
ولی اون که خواب بود..
با اینکه بالشش با اشکای من خیس شد..
مدتی گذشت اما اوضاع مدام بدتر میشد،
حالم بد بود،
من به کوک نیاز داشتم، اون تنها کسی بود که داشتم ولی حالا اینجوری رهام کرده بود؟
اون شب تصمیمو گرفتم،
خب اگه منو نمی خواد،
خب.. فقط از اینجا میرم
میرم و تو کافه ای چیزی کار می کنم
و زندگیمو یجوری می گذرونم دیگه..
نمی خوام مجبورش کنم که تحملم کنه..
نمیخوام اویزونش بشم!
پس تو یه یادداشت نوشتم: من از اینجا میرم ، می دونم که منو نمی خوای..
-جئون ا.ت
یادداشت رو روی میز آرایش تو اتاق خواب گذاشتم
و رفتم زیر تخت قایم بشم تا ری اکشنشو ببینم!!
صدای در اومد،
فهمیدم که اومده
یکم طول کشید تا بعد گشتن خونه اومد اتاق خواب
به محض ورود به سمت میز آرایش اومد و اون یاد داشت رو برداشت و چیزی نوشت.
بعد گوشیش رو برداشت و به یه نفر زنگ زد
«بالاخره رفت، من که بهت گفتم کاری میکنم خودش گورشو گم کنه.. باشه آماده شو بیام دنبالت، وقتشه بیارمت خونم، و کارایی که بهت قولشونو داده بودم باهم انجام بدیم..!!!»
جونگ کوک وسطاش با خنده حرف میزد، مثل اینکه خوشحال بود!!!
هه! که اینطور..
پس داری میری دنبال عشقت..!
بعد از اینکه مطمئن شدم رفته ، از زیر تخت بیرون اومدم و به سمت یاد داشت رفتم تا ببینم چی نوشته:
«درسته خیلی کوچولویی ولی پاهات از زیر تخت معلوم بود.
رفتم بنز جدیدی که خریدم رو بیارم،
شبا دیر میومدم چون داشتم سخت کار می کردم
تا این ماشینو بخریم..
آخه می دونی؟ قراره سه تایی سوارش بشیم
بیبی خنگم هنوز نمیدونه که حاملس!
و دلیل بهم ریختن هورمونهاش همینه
الان بچه سه ماهه مون تو شکمت داره بزرگ میشه!
واقعا نمیگی چرا خبری از اون اتفاقی که هر ماه میفتاد نیس؟!
خب این بخاطر عشق د.دی به توعه..
چون نمی خوام درد پر.یود رو تحمل کنی...
راستش اون شب با اون لباس خواب واقعا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و حالم بد بود،
ولی بخاطر بچه مون ا.ت..
بخاطر اون کوچولو مثل یه فلج فقط تونستم نگاهت کنم..!!»
End💫🫡
لایک؟ 🥹🫶💕
#وانشات #فیک #فیکیشن #بی_تی_اس #جونگ_کوک #کوک #فیک_کوک
۱۴.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.