ارزوی قدیمی پارت ۳-خرگوش
ارزوی قدیمی پارت ۳-خرگوش
شدو❤🌷-وقتی که در حال گشتن بودم یه خرگوش کوچولو دیدم و نشستم کنارش انتظار داشتم فرار کنه ولی همونجا موند یکم که نگاهش کردم فهمیدم پاش شکسته خیلی اروم برداشتمش و نازش کردم یه صدایی از پشت سرم گفت-پس انقدرام سنگ دل نیستی- برگشتم و همون دختر رو دیدم
-دوباره تو! -
-چیه انتظار نداشتی دوباره ببینیم؟-
بعد یه نگاهی به خرگوش توی دستم انداخت
-دنبالم بیا-
منم پاشدم و دنبالش رفتم داخل راه ازش پرسیدم-تو کی هستی؟-
-من پروژه جدیدم-
خندم گرفت-بنظر نمی یاد تو همون پروژه ی خشن و قدرتمندی باشی که دولت معرفی کرده-
یه نگاه تندی بهم کرد و راه افتاد تا رسیدیم به یه کلبه رفتیم داخل کلبه خرگوش رو ازم گرفت و گذاشت رو یه تشکچه
شدو❤🌷-وقتی که در حال گشتن بودم یه خرگوش کوچولو دیدم و نشستم کنارش انتظار داشتم فرار کنه ولی همونجا موند یکم که نگاهش کردم فهمیدم پاش شکسته خیلی اروم برداشتمش و نازش کردم یه صدایی از پشت سرم گفت-پس انقدرام سنگ دل نیستی- برگشتم و همون دختر رو دیدم
-دوباره تو! -
-چیه انتظار نداشتی دوباره ببینیم؟-
بعد یه نگاهی به خرگوش توی دستم انداخت
-دنبالم بیا-
منم پاشدم و دنبالش رفتم داخل راه ازش پرسیدم-تو کی هستی؟-
-من پروژه جدیدم-
خندم گرفت-بنظر نمی یاد تو همون پروژه ی خشن و قدرتمندی باشی که دولت معرفی کرده-
یه نگاه تندی بهم کرد و راه افتاد تا رسیدیم به یه کلبه رفتیم داخل کلبه خرگوش رو ازم گرفت و گذاشت رو یه تشکچه
۱.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.