وقتی نمیتونی بچه دار بشی
وقتی نمیتونی بچه دار بشی
#تکپارتی
#استری_کیدز
#فیلیکس
ویو راوی(خودم)
روی صندلی داخل بیمارستان نشسته بودی و منتظر پاسخ دکتر بودی چند دقیقه گذشت که دکتر اومد و با نگرانی بهت گفت متاسفم خانم لی شما نمیتونید بچه دار بشید . با این حرف دکتر ذوقی که برای جواب داشتی به ناراحتی تبدیل شد حرف دکتر مثل تیر آتشی میموند که رفته داخل قلبت. با اشکی که داخل چشمات جمع شده بود رفتی از بیمارستان بیرون که دیگه تحمل نیاوردی و گذاشتی اشکات سرازیر بشن چند دقیقه گذشت که تو هنوز داشتی اشک میریختی و داشتی به این فکر میکردی که فیلیکس چقدر آرزوی پدر شدن رو داشت
گوشیت رو نگاه کردی ساعت 4:53 دقیقه بود به فیلیکس زنگ زدی و سعی کردی گریه نکنی که فیلیکس یه موقع ناراحت بشه
الو...
-الو عزیزم خوبی.....
اوهم...
میشه بیای دنبالم .....
-مگه کجایی؟.....
هق .....بیمارستان
-ها....چی اتفاقی افتاده
میخواستی حرفتو بزنی که فیلیکس با حالت نگرانی گفت
-لوکیشن بفرست همین الان میام .....بوق....بوق.....بوق.....
تلفن قطع شده بود و تو هم با چشمای خیست لوکیشن رو فرستادی
نیم ساعت بعد
منتظر فیلیکس بودی و همش به اینور اونور نگاه میکردی که یهو صدای کسی رو شنیدی که داره از پشت صدات میکنه روت رو برگردوندی و دیدی فیلیکس با نگرانی به سمتت میاد و تو هم تند تند رفتی پیشش فیلیکس تو رو در آغوش خودش گرفت و سرتو به سینش چسبوند و تو هم نتونستی بغضت رو نگه داری و با بغل کردن فیلیکس بغضت ترکید و اشک هات جاری شد
من متاسفم فیلیکس واقعا متاسفم من بدترین هستم
فیلیکس هم با گریه بهت گفت
-چرا باید متاسف باشی تقصیر تو که نیست
تو از اولش هم نباید میومدی سمتم من برات زنگی رو سخت کردم (با گریه)
-اصلا هم اینطور نیست من انتخابم درست بود تو بودی که زندگی من رو روشن کردی (با گریه)
و..........
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
#تکپارتی
#استری_کیدز
#فیلیکس
ویو راوی(خودم)
روی صندلی داخل بیمارستان نشسته بودی و منتظر پاسخ دکتر بودی چند دقیقه گذشت که دکتر اومد و با نگرانی بهت گفت متاسفم خانم لی شما نمیتونید بچه دار بشید . با این حرف دکتر ذوقی که برای جواب داشتی به ناراحتی تبدیل شد حرف دکتر مثل تیر آتشی میموند که رفته داخل قلبت. با اشکی که داخل چشمات جمع شده بود رفتی از بیمارستان بیرون که دیگه تحمل نیاوردی و گذاشتی اشکات سرازیر بشن چند دقیقه گذشت که تو هنوز داشتی اشک میریختی و داشتی به این فکر میکردی که فیلیکس چقدر آرزوی پدر شدن رو داشت
گوشیت رو نگاه کردی ساعت 4:53 دقیقه بود به فیلیکس زنگ زدی و سعی کردی گریه نکنی که فیلیکس یه موقع ناراحت بشه
الو...
-الو عزیزم خوبی.....
اوهم...
میشه بیای دنبالم .....
-مگه کجایی؟.....
هق .....بیمارستان
-ها....چی اتفاقی افتاده
میخواستی حرفتو بزنی که فیلیکس با حالت نگرانی گفت
-لوکیشن بفرست همین الان میام .....بوق....بوق.....بوق.....
تلفن قطع شده بود و تو هم با چشمای خیست لوکیشن رو فرستادی
نیم ساعت بعد
منتظر فیلیکس بودی و همش به اینور اونور نگاه میکردی که یهو صدای کسی رو شنیدی که داره از پشت صدات میکنه روت رو برگردوندی و دیدی فیلیکس با نگرانی به سمتت میاد و تو هم تند تند رفتی پیشش فیلیکس تو رو در آغوش خودش گرفت و سرتو به سینش چسبوند و تو هم نتونستی بغضت رو نگه داری و با بغل کردن فیلیکس بغضت ترکید و اشک هات جاری شد
من متاسفم فیلیکس واقعا متاسفم من بدترین هستم
فیلیکس هم با گریه بهت گفت
-چرا باید متاسف باشی تقصیر تو که نیست
تو از اولش هم نباید میومدی سمتم من برات زنگی رو سخت کردم (با گریه)
-اصلا هم اینطور نیست من انتخابم درست بود تو بودی که زندگی من رو روشن کردی (با گریه)
و..........
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
۹.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.