هنوز هم با تو فاصله دارم؛ از زمین تا آسمان...

هنوز هم با تو فاصله دارم؛ از زمین تا آسمان.
هنوز هم در برابرت کم می‏آورم. هر بار که چشمم به تابلوی سر کوچه می‏افتد، انگار تابلو با من حرف می‏زند! «کوچه شهید…» دلم می‏لرزد. انگار تمام زمستان به دلم هجوم آورده است! در خودم می‏شکنم. همه چیز عوض شد. تو رفتی و من ماندم. می‏ترسیدم اسیر روزمرگی‏ها شوم و شدم، اسیر زندگی شوم و شدم، می‏ترسیدم یک روز، از خودم شرمنده باشم که هستم.
می‏دانم اندوهگینی.
می‏دانم که می‏خواهی بمانم.
می‏دانم که می‏خواهی فانوس یادت را روشن نگاه دارم… می‏دانم، که رسالتی بزرگ بر شانه دارم…
باید پرنده بودن را دوباره بیاموزم؛ بیاموزم و بیاموزانم. باید قصه پرواز را دوباره بخوانم. باید ثابت کنم تو حقیقتی زنده‏ای. تو خون سرخی هستی در رگ‏های این سرزمین…
باید شروع کنم و تو را به تمام جهان بشناسانم.
دیدگاه ها (۰)

کُجای این شَهر قَدَمْ میزَنی..؟! میْ خواهَم به طور اِتفاقی از آنجا رَد شومْ‍‌‌..!😞🖤

سلامی عرض کنیم

بهترین هدیه تولدم حضور با خواهران در بهشت زهرا❤️

روز تولدم کنار داداش حسین😍

چند پارتی (درخاستی)

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

عزیز تر از جانم!روزی که قرار بود بعد از مدت ها دلواپسی و دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط