رویای غیرممکن فصل1 پارت25
#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت25
(دو و نیم ماه بعد، داستان از زبون سارا)
"دو و نیم ماهه که من دارم با دخترا زندگی میکنم و تو این مدت به من خیلی خوش گذشته ولی به خاطر تمریناتمون نتونسته بودم برادرمو از نزدیک ببینمش و فقط یه چند باری با هم تلفنی صحبت کرده بودیم؛ ولی تهیونگ همونطور که اون روز بهم قول داده بود ازم مراقبت میکرد و این باعث شده بود باهم صمیمی بشیم و تبدیل به دوستای صمیمی هم بشیم. ولی این وسط یه چیزمون شبیه دوستای صمیمی نبود... اونم این بود که من عاشقش شده بودم... تهیونگ از علاقم نسبت بهش خبر نداشت... بدجوری دلم میخواست بهش بگم و خودمو خلاص کنم ولی میترسیدم که اون هیچ حسی نسبت بهم نداشته باشه و این باعث خراب شدن دوستیمون بشه..."
امروز قرار بود که جلوی همه کسایی که تو کمپانی کار میکردن از رئیس کمپانی گرفته تا خدمه ای که دسشویی رو میشوره؛ اجرا کنیم تا واسه استیج دبیومون که دو هفته بعد بود آماده بشیم. من خیلی هیجان زده بودم چون که قرار بود برادرم هم بیاد و اجرامون رو ببینه و کمپانی به همه گروه ها امروزو مرخصی داده و از اونجایی که این اجرا قرار بود ساعت 11 صبح باشه؛ منو برادرم تا شب وقت داشتیم با همدیگه وقت بگذرونیم.
داخل اتاق منتظر بودیم که استایلیست بیاد و لباس هامونو بده و بعد از پوشیدن لباسمون میکاپمون رو انجام بدن و بعدش هم اجرامون. زیاد واسه اجرا استرس نداشتم ولی تنها عامل استرس من این بود که قرار بود تهیونگ هم این اجرا رو ببینه...
داشتم به تهیونگ فکر میکردم که صدای استایلیست اومد. خانم پارک ( اسم استایلیست) گفت : خبببب، من این لباسارو از هفته پیش واسه شما طراحی کرده بودم؛ راستی رئیس کمپانی گفت که میتونین این لباسارو برای خودتون نگه دارین،حالا بیایید همتون لباس تون رو بپوشید تا ببینیم چه سبک میکاپی به شما میاد. نگاهی به لباسی که خانم پارک بهم داده بود انداختم. زیاد ازش خوشم نیومد ولی خب مجبور بودم بپوشمش. رفتم داخل اتاق پرو. اول بلوز رو پوشیدم اما شلوار خیلی چسبان بود و به زور میکشیدمش بالا. وقتی شلوارو کامل پوشیدم؛ شلوار کاملا بهم چسبیده بود. مطمئن بودم در آوردن این شلوار قراره واسه خودش یه ماجرایی بشه. بعد از پوشیدن شلوار چکمه هایی که دقیقا همرنگ شلوار بودن و البته مثل شلوار چسبان بودن رو، پوشیدم. لباس راحتی نبود ولی خب... از اتاق پرو بیرون اومدم و رو صندلی نشستم و منتظر موندم تا میکاپمون تموم بشه. بعد از اینکه میکاپمون تموم شد منیجرمون اومد و گفت که پنج دقیقه بعد قراره اجرا کنیم...
(دو و نیم ماه بعد، داستان از زبون سارا)
"دو و نیم ماهه که من دارم با دخترا زندگی میکنم و تو این مدت به من خیلی خوش گذشته ولی به خاطر تمریناتمون نتونسته بودم برادرمو از نزدیک ببینمش و فقط یه چند باری با هم تلفنی صحبت کرده بودیم؛ ولی تهیونگ همونطور که اون روز بهم قول داده بود ازم مراقبت میکرد و این باعث شده بود باهم صمیمی بشیم و تبدیل به دوستای صمیمی هم بشیم. ولی این وسط یه چیزمون شبیه دوستای صمیمی نبود... اونم این بود که من عاشقش شده بودم... تهیونگ از علاقم نسبت بهش خبر نداشت... بدجوری دلم میخواست بهش بگم و خودمو خلاص کنم ولی میترسیدم که اون هیچ حسی نسبت بهم نداشته باشه و این باعث خراب شدن دوستیمون بشه..."
امروز قرار بود که جلوی همه کسایی که تو کمپانی کار میکردن از رئیس کمپانی گرفته تا خدمه ای که دسشویی رو میشوره؛ اجرا کنیم تا واسه استیج دبیومون که دو هفته بعد بود آماده بشیم. من خیلی هیجان زده بودم چون که قرار بود برادرم هم بیاد و اجرامون رو ببینه و کمپانی به همه گروه ها امروزو مرخصی داده و از اونجایی که این اجرا قرار بود ساعت 11 صبح باشه؛ منو برادرم تا شب وقت داشتیم با همدیگه وقت بگذرونیم.
داخل اتاق منتظر بودیم که استایلیست بیاد و لباس هامونو بده و بعد از پوشیدن لباسمون میکاپمون رو انجام بدن و بعدش هم اجرامون. زیاد واسه اجرا استرس نداشتم ولی تنها عامل استرس من این بود که قرار بود تهیونگ هم این اجرا رو ببینه...
داشتم به تهیونگ فکر میکردم که صدای استایلیست اومد. خانم پارک ( اسم استایلیست) گفت : خبببب، من این لباسارو از هفته پیش واسه شما طراحی کرده بودم؛ راستی رئیس کمپانی گفت که میتونین این لباسارو برای خودتون نگه دارین،حالا بیایید همتون لباس تون رو بپوشید تا ببینیم چه سبک میکاپی به شما میاد. نگاهی به لباسی که خانم پارک بهم داده بود انداختم. زیاد ازش خوشم نیومد ولی خب مجبور بودم بپوشمش. رفتم داخل اتاق پرو. اول بلوز رو پوشیدم اما شلوار خیلی چسبان بود و به زور میکشیدمش بالا. وقتی شلوارو کامل پوشیدم؛ شلوار کاملا بهم چسبیده بود. مطمئن بودم در آوردن این شلوار قراره واسه خودش یه ماجرایی بشه. بعد از پوشیدن شلوار چکمه هایی که دقیقا همرنگ شلوار بودن و البته مثل شلوار چسبان بودن رو، پوشیدم. لباس راحتی نبود ولی خب... از اتاق پرو بیرون اومدم و رو صندلی نشستم و منتظر موندم تا میکاپمون تموم بشه. بعد از اینکه میکاپمون تموم شد منیجرمون اومد و گفت که پنج دقیقه بعد قراره اجرا کنیم...
۲۴.۵k
۲۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.