رویایغیرممکن فصل پارت قسمت

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت24 #قسمت2
(فلش بک، چند دقیقه پیش)
وقتی به اتاق رسیدم و میخواستم همراه دخترا صبحونه بخورم که یهو یادم افتاد حواسم انقدر پرت بوده که گوشیم یادم رفته پس به دخترا گفتم و رفتم حیاط تا گوشیم رو بردارم. کنار گوشیم یه لیوانی رو دیدم. چه قدر آشنا بود... آهان الان یادم اومد. اون لیوان یه چند دقیقه پیش دست تهیونگ بود. حتما اونم یادش رفته لیوانش رو برداره. از دست من که حواس همه رو پرت میکنم. گوشی خودم و لیوانو برداشتم و آوردم اتاقمون. مطمئن نبودم که لیوان واسه تهیونگه به خاطر همین لیوانو به دخترا نشون دادم چون ممکن بود اونا بدونن لیوان واسه کیه. جنی بهم گفت که اون لیوان واسه بی تی اس هستش ولی نمیدونه واسه کدوم یکی از اعضا. منم برای پس دادن لیوان به طرف اتاقشون رفتم..
(پایان فلش بک)
دیدگاه ها (۱)

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت25 (دو و نیم ماه بعد، داستان از زب...

به مدت چند هفته فعالیت نمی کنم لطفا لفت ندین ❤ ️❤ ️خب مطمئنم...

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت24 #قسمت1 صدای در زدن اومد و جین پ...

واقعا تعریفت از مرد بودن چیه؟اگه فقط بهت فهمودن که مرد باید ...

پارت ۴۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط