Part one

*Part one*
ویو ا.ت
باید از او طلاق بگیرم وقتی به دعوای ان شب فکر میکنم بدنم می لرزد وقتی که بخاطر اینکه مردی مرا لمس کرد عصبانی شد و در همان مهمانی به من سیلی زد و گفت میخواهد به طور قانونی از من جدا شود
و حالا من در حال طلاق گرفتن از او هستم
+بله
اعلام می کنم که حاظرم از او جدا شوم و دخترمان...
حظانت (حضانت؟) او را به کوک می دهند چون او وضع مالی بهتری دارد
از انجا بیرون می ایم و به دخترم که با من خدافظی میکند نگاه می کنم و بغضم را نگه می دارم:
_بابایی، مامانی یه چند وقت میره بر میگرده باشه
&باش
و من از انجا دور میشوم حتی نمی دانم که چگونه قرار است زندگی کنم
در فکر و خیال خودم گم میشوم و روی نیمکت پارک مینشینم و به بچه های قد و نمیقد پارک نگاه میکنم که صدایی از پشت به گوشم می رسد
_شرطارو که یادت نرفته؟
صدای بمش گوشم را قلقلک می دهد به کل فراموشش کردم شرطی که خودش تعیین کرده بود چه خوش شانس!
+نه یادم نرفته!
معلوم است که می فهمد فراموش کردم هفت سال با او زندگی کردم اگر دوران قبل ازدواج را هم حساب کنیم ده سال میشود
_(پوزخند)
_خیلی خب پس پاشو بریم!
ادامه دارد...

خب بلوبری هاااا 🫐
چون رمان طرفدار زیادی نداره فیکشن از اعضا مینویسم...
اگه از استری کیدز هم درخواستی داشتید(تک پارتی یا دو پارتی) میزارم...
و همه ی پست های قبل و پاک می کنم...
دیدگاه ها (۶)

تک پارتی*One shot**Jungkook*وقتی برادر ناتنیت بود:ویو ا. ت:د...

*Part two* شرطش مسلما باعث خشنودی من میشد اما خب نمیتونستم د...

خب بلوبری هاااا 🫐دو تا چیز میخام بگماول اینکه زحمتتتت بکش بر...

من تا شنبه میرم شنبه میام اگه فالورا اومده بودن شروع میکنیم ...

صحنه پارت دهم

صحنه;پارت دوازدهم

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط