آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم


.
.
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم
این چنین عشق تو در سینه نگهداشت منم
.
.
آنکه در ناز فرو رفته و شاداب توئی
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم
.
.
آنکه از من ته ذهنش خبری نیست تویی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم
.
.
آنکه کافر به دل مومن من بود توئی
آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم
.
.
آنکه بر سینه ی من خنجر غم کوفت توئی
او که قامت به قد تیر برافراشت منم
.
.
او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم
.
.
او که عاقل شد و راه خردش جست توئی
آن که در مزرعه اش بذر جنون کاشت منم ...
.
.
دیدگاه ها (۴)

...رویای رود باش ، غزل در مَصَب بریز! شط الشراب باش به شط ال...

کاش می شد شبی زمستانی با تو در کوچه ای قدم بزنمتو برایم غزل ...

عاشقی تقصیر یک پیغام نیستصحبت از آن دانه و این دام نیستعاشقی...

وقتی بهشت عزوجل اختراع شدحوا که لب گشود عسل اختراع شد!آهی کش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط