خوب از اونجایی که امتحان دارم خیلی کم مینویسم ولی خوب دیگ
خوب از اونجایی که امتحان دارم خیلی کم مینویسم ولی خوب دیگه چه میشه کرد این داستان ۲ تا کاراکتر جدید داره
۱ = شیموراکی
۲= خودم
خوب داخل یه پست گفته بودم که میخام سناریو بنویسم اسم بدید یه نفر دیگه هم دادن ولی یادم نیست ولی داخل پارت های بعد میارمشون بریم شروع کنیم
_
شیموراکی : ملیس
من : ها
شیموراکی : اون پسره میبینی
من : کدام؟ (O_O)
شیموراکی : همون مو زرده
من : اها (O_O)
شیموراکی : روش کراش زدم
من : جاننننننن ما؟
شیموراکی : اره
موقعیت : پارک جنگلی
ساعت : تقریبا ۶ صبح
من : خوابم میاد هعیییی به ژاپن یادت ندارم
شیموراکی : بهش یادت میکنی
شیموراکی : بیاااااااا( با داد )
من: کجا؟ (O_O)
شیموراکی : خونه پسر عمو شجاع ಥ_ಥ
شیموراکی : منظزم اینه که بیا این اکسسوری ها رو ببین
من : اها(눈‸눈)
از زبان خودم( یعنی یونا )
با شیموراکی کمی پاساژ رو گشتیم فقط اکسسوری تونستیم بخریم
شیموراکی رفت که بستنی بگیره منم که رو نیمکت نشستم
۳ دقیقه بعد
شیموراکی رو نیمکت خوابش برده بود
منم داشتم با گوشیم بازی میکردم که یکی زنگ زد
مکالمه *
من : الو
دراکن : کوشی
من : نه من کیش نمیرم برنامه خاصی ندارم
دراکن : اسکل میگم تو کجایی بیام دنبالتون
من : نه من کیش میش نیستم
دراکن : پدررررررر س*گ میگم کجایی
من : داخل پارک جنگلی افتاب ( از خودم در اوردم مثلا )
نیم ساعت بعد *
دراکن: هوییییی
من : ها
دراکن : مایکی برا تو و شیموراکی هتل گرفته بود گفت این کلید رو بهتون بدم
من : عا ممنون( ͡ ͡° ͜ ʖ ͡ ͡°)
دراکن : خواهش
من : شیموراکی
شیموراکی : جان
من : تاکسی بگیر بریم هتل (♡´・ᴗ・`♡)
شیموراکی : گشادیم میاد خودت بگیر (O_O)
من : باش
از زبان شیموراکی
بعد قرن ها تونستیم تاکسی بگیریم و بریم هتل
وارد هتل شدیم تقریبا هوا سرد بود
یونا پول داد امد بالا
یونا( خودم ) : هعیییی هتل خیلی خوبیه
شیموراکی : اره (♥ω♥*)
یونا( خودم ) : راستی ساعت چنده؟
شیموراکی: ۸ صبح
-
شیموراکی جان اگر خوشت امد بگو پارت بعد هم بنویسم اگر کسی میخاد داخل پارت ۲ باشه بگه داخل کامنت ها اره دیگه ( ساعت ۲ شب ادمیتون داره سناریو مینویسه به به )
۱ = شیموراکی
۲= خودم
خوب داخل یه پست گفته بودم که میخام سناریو بنویسم اسم بدید یه نفر دیگه هم دادن ولی یادم نیست ولی داخل پارت های بعد میارمشون بریم شروع کنیم
_
شیموراکی : ملیس
من : ها
شیموراکی : اون پسره میبینی
من : کدام؟ (O_O)
شیموراکی : همون مو زرده
من : اها (O_O)
شیموراکی : روش کراش زدم
من : جاننننننن ما؟
شیموراکی : اره
موقعیت : پارک جنگلی
ساعت : تقریبا ۶ صبح
من : خوابم میاد هعیییی به ژاپن یادت ندارم
شیموراکی : بهش یادت میکنی
شیموراکی : بیاااااااا( با داد )
من: کجا؟ (O_O)
شیموراکی : خونه پسر عمو شجاع ಥ_ಥ
شیموراکی : منظزم اینه که بیا این اکسسوری ها رو ببین
من : اها(눈‸눈)
از زبان خودم( یعنی یونا )
با شیموراکی کمی پاساژ رو گشتیم فقط اکسسوری تونستیم بخریم
شیموراکی رفت که بستنی بگیره منم که رو نیمکت نشستم
۳ دقیقه بعد
شیموراکی رو نیمکت خوابش برده بود
منم داشتم با گوشیم بازی میکردم که یکی زنگ زد
مکالمه *
من : الو
دراکن : کوشی
من : نه من کیش نمیرم برنامه خاصی ندارم
دراکن : اسکل میگم تو کجایی بیام دنبالتون
من : نه من کیش میش نیستم
دراکن : پدررررررر س*گ میگم کجایی
من : داخل پارک جنگلی افتاب ( از خودم در اوردم مثلا )
نیم ساعت بعد *
دراکن: هوییییی
من : ها
دراکن : مایکی برا تو و شیموراکی هتل گرفته بود گفت این کلید رو بهتون بدم
من : عا ممنون( ͡ ͡° ͜ ʖ ͡ ͡°)
دراکن : خواهش
من : شیموراکی
شیموراکی : جان
من : تاکسی بگیر بریم هتل (♡´・ᴗ・`♡)
شیموراکی : گشادیم میاد خودت بگیر (O_O)
من : باش
از زبان شیموراکی
بعد قرن ها تونستیم تاکسی بگیریم و بریم هتل
وارد هتل شدیم تقریبا هوا سرد بود
یونا پول داد امد بالا
یونا( خودم ) : هعیییی هتل خیلی خوبیه
شیموراکی : اره (♥ω♥*)
یونا( خودم ) : راستی ساعت چنده؟
شیموراکی: ۸ صبح
-
شیموراکی جان اگر خوشت امد بگو پارت بعد هم بنویسم اگر کسی میخاد داخل پارت ۲ باشه بگه داخل کامنت ها اره دیگه ( ساعت ۲ شب ادمیتون داره سناریو مینویسه به به )
۵.۹k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.