پارت

پارت 8
الهام) حالت خوبه؟
عالیم خوبم؟ دوباره میریم دانشگاه ایول
الهام) میدونم واسه چی ذوق داری
پس دیگه نپرس. رسیدیم دوقطبیای قشنگم بپرین پایین
همه باهم گفتن: چه طرز حرف زدنه؟
باشه بابا شوخی کردم بی جنبه ها
دیرشد بدویید‏. بدو بدو با تمام سرعت وارد کلاس شدیم. با چشم دنبال سعبد میگشتم من ب امید اون اومدم الان نیست چیکار کنم از کلاس اولم هیچی نفهمیدم ذهنم درگیر سعید بود
شیدا) هوییی کجایی دختررر شوتیا
ها چی ن بابا اینجام داشتم فکر میکردم سعید چرا نیومده
شیدا)امم هیچیش نی تو حواست ب خودت باشه
باش
کلاسا تموم شد هرکس رف خونه ی خودش بچه ها یه مهمونی گرفته بودن خونه ی شایسته اخه (شایلی:شایسته) شایلی مایه دار اکیپمون بود بقیه هم ب اندازه ی جیب خودمون پول. داشتیم ن اینک نداشتیم بسمون بود حوصله ی مهمونی نداشتم دلم واسه سعید تنگ شده بود از زمانی ک مرخص شدم ندیدمش تصمیم گرفتم بش زنگ بزنم
بعد چند بوق جواب داد؛
جونم
سعید
جان دل
کجایی تو اخه دلم هزار را رف چند روزه ندیدمت
شرمنده ماهکم ولی داشتم برات یه کاری انجام میدادم ک زنگ زدی

چیکار میکنی ک باعث شد امروز نیای دانشگاه؟
دیگ بماند
هوفففف
پایه ای بیام دنبالت
باشه بدو بیاااا
(خندید) همیشه پایه ی خوش گذرونی هستیا شیطون بلا
خوشگذرونی باتو بهترین کار برای خوشحال موندنمه
اختیار دارین
فدااااا. بعد چند مین تلفونو قط کردم
رفتم ک اماده بشم هوا سرد بود وسطای زمستون بودیم پس یه یغه اسکی مشکی با پافر چرم سفید و کفشای کتونی اسپرت سفید میکاپ دخملونه کردم زنگیدم ب سعید:
چرانمیاییییی
خوبم مرسی
شکر ک خوبی
خانوم کوچولو این زبونت کار دست میده ها
تو نگران نباش کی میرسی
پایینم
اومدممم چطوری اقایییی
خوبم تو چطوری
با تو باشم مگ میشه ناراحت بشم هان؟
شک
چرا امروز نیومدی دانشگاه
برای دعوایی ک با اراد کردم اخراجم کردن
چیییی اخراجت کردن مگ شهر هرته
اره دیگ چون با اراد دعوا کردم و...
و؟
تورو هل دادم اخراج شدم
فدات شم الهی
خدانکنه
اوکیش میکنم برات ک دوباره برگردی
چجوری؟
میگم اشتباه شده شما ادم اشتباهی رو اخراج کردین
شاید اوکی شه نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
منم همینطور
هربار از ته دلم ارزو کردم ک از دستت ندم
اوخییی
حرکت کنیم؟
امم بزن بریم فقط کجا میخای بری مستر سعید
(خندید)
مستر سعید؟
اره بهت میادا
باشه باشه بریم او بستنی فروشی ک بهت پیشنهاد دادم؟
امم ن کنار اون بستنی فروشی یه روخونس بریم اونجا بستنی بخوریم
حله جف چشاته
توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد فقط صدای اهنگای کلاسیک سعید میومد
ساکتی
موضوع بیار بحرفیم چی بگم خب
این چند جلسه ک آراد کاری بات نداشت؟
ن
خوبه، یادم رفت سرت چطوره
بعد سه ساعت بدک نیست هنوز درد میکنه ولی ب اندازه ی قبل نیس
بهتر میشی
سعید
جونم
خانوادت کجان؟
توی حادثه تصادف عمرشون رو دادن ب تو
(یه دستمو گذاشتم روی سینه و دست دیگمو گذاشتم رو دستای سعید ک روی فرمون بود)
واقعا متاسفم خدابیامرزشون
مرسی ماهکم
اخیییی
توی بیمارستان فهمیدم ک خانوادت ولت کردن درسته؟
کی گفته؟
امم رفیقت الهام
میکشمت
اگ نمیگفت تو ب من نمیگفتی
دلم نمیخاست گذشتمو یاد اوری کنم
باشه نگو
گفته بودن یا مارو انتخاب میکنی یا درس خوندن رو اخه اونا ترکین با این حال بابام دلش نیومد برام تو تهران یه خونه گرفت الانم میخام تخصص قلب رو بگیرم تا بیوفتم سر کار چون یکی از بزرگترین آرزوهامه
الهیی
رسیدیم مستر سعید
باشه(نیشخند) پیاده شو مادمازل
چش غره ای رفتم و پیاده شدم.
سعید اومد. دستشو ب سمتم دراز کرد منم مشتاقانه دستشو گرفتم دستای من مقابل سعید خیلی کوچولو بود.
پایان پارت8 💫
من از اون نویسندهایی ک شرط میزارن نیستم پس خودتون لایکا و کامنتا رو بترکونین❤
دیدگاه ها (۳)

خب بروبچ خوشگلم دیگ واقعا حوصله ی پیجمو ندارم ولش میکنم اما ...

پارت 7+لبات خیلی_خیلی؟ +قلوه این_الان فهمیدی+خب اره الان لمس...

پارت6~اره راحیلم قویه ولی وای ب روزت اگ یه تار مو ازش کم بشه...

خدایا ممنون برا همه ی نگاهایی ک بهم کردی. دارم قشنگ ترین روز...

پدر ناتنی من...part:³⁶𝗛𝘆𝘂𝗻𝗷𝗶𝗻:یادته جلوی چشم من ب مامانم تجا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط