پارت
پارت 7
+لبات خیلی
_خیلی؟
+قلوه این
_الان فهمیدی
+خب اره الان لمسشون کردم
_خب دیگ فاصله بگیر الان میبیننمون
+ببینن شوهرتم
_ من ک هنوز ب تو جواب ندادم
+ خب حالا بگو
میخواستم سر ب سرش بزارم پس گفتم:_منفیه
+دروغ میگی از تو چشات میفهمم
_حقیقته اگ تو دوس پسرم باشی هرروز بیمارستانم
+من ک عذر خواهی کردم ازت عزیزم
_شوخی کردم با کمال میل قبول میکنم
+مطمئن بودم
برای بار دوم همو بوسیدیم اینبار طولانی تر دستای سعید دور کمرم بود و دستای من با اینکه سرم بش وصل بود دور سر سعید سوز میزد ولی عیبی نداشت
_بسه دیگ
+نچ کافی نیس
_بقیه هم میخان منو ببینن
+غلط کردن تو فقط مال منی
_میدونم ولی بسه دیگ
+چشم پرنسسم
_اختیار دارین شازده پسر
+اومدن
یه دفعه ای سیلی از بوس و ماچ بهم هجوم اورد
~توله سگ میدونی چند روز منتظر بودیم تا بیدار شی(الهام)
~انقد سعید نگرانت بود ک نگو(شیدا)
~خیلی جنتلمن بود خدایا (شایسته)
_هول ب پسرم چشم نداشته باشین
راستی دانشگاه چیشد
~هیچی غایبی زدن برات تقریبا یه ساعت دیگ مرخصی(الهام)
ایول
~ما تنهات میزاریم تا استراحت کنی(شیدا)
_باش میبینمتون
~خدافظظظظظظ
برین دیگ بخوابم
&خانم تنبل تشریف دارن
باصدای دکتر از خواب پریدم
_جان؟
&خواستم بگم مرخصی
_ممنون واقعا خیلی زحمت کشیدین
&انجام وظیفه بود دخترم(دکتر یه مرد مسن میان سال بود)
_قربان شما
&زنگ میزنم بیان تا برسن وسایلتو جمع کن
_بله حتما
وای بازم دانشگاه آراد رو یادم رف الان دیگ کینه ی شتری ب سینه گرفته
میترسم دیگ تنها باشم. وسایلامو جمع کردم پرستار اومد دستگاها و سرم رو جدا کرد هنوز سردرد داشتم زیاد نبود ولی سرمو سنگین میکرد
بلند شدم پاهام سر بود چند روز بودکه سرپانشده بودم با کمک پرستار تا دم در رفتیم سعیدو دیدم ک از ماشین پیاده شد فقط ذوق چشاش میکشتم
+خیلی ازتون ممنون ازاینجا به بعد خودم میبرمش
&مواظب باشین
حتما هست
+خوب خوابیدی
_اره بدک نبود
+اروم میزارمت تو ماشین
_پ ن پ کشتی بگیر بام تا تو ماشین
+مشتاقی؟
_اره خیلی
+پس اشهد خودتو بخون
_چشم قربان
خندید
سوار ماشین شدیم ادرس خونمو دادم سعید منو برد خونه حوصله ی دانشگاه رو نداشتم کلی کار داشتم پس ب الهام و بقیه زنگ زدم اونروز تعطیل بود زنگ زدم ب الهام:
_الو
~به خانوم
_چطوری تو
~عالی تو خوبی سرت بهتره
_فداتشم
~نشی ک حیفی
_ارزششو داری
~قربونت کاری داشتی؟
_اره میگم اگ برات زحمتی نمیشه بیاین خونه ی من یکم کمکم کنین
~اتفاقا میخواستم بزنگم بت تا بیایم کمکت کنیم
_حلال زاده ای
~نیم ساعت دیگ میایم
_باش فعلا
رفتم لباس مرتبی پوشیدم یه کراپ خاکستری ساده با شلوارک ستش رو پوشیدم فعلا نمیتونستم حموم کنم چه شکنجه ای از این بدتر و زجر اور تر؟ دینگ دینگ اومدن
_بیاین تو
درو باز کردم و منتظر موندم تا از پله ها بیان بالا اخه خونم اپارتمانی بود
~چطوری خاله خرسه (الهام)
_ای تو روحت من کجام شبیه خاله خرسس
~همه چیت(شیدا)
_چند نفر ب یه نفر
~خودم پشتتم (شایسته)
_قربونت برم ببین ب این میگن رفیق خب بسه بریم ک کارارو کنیم حالا واقعا امروز تعطیل بود؟
~جون تو(الهام)
باش
کارا رو کردیم حسابی خسته شده بودیم تا اینک بلاخره دستور دادم استراحت کنیم
~خدالعنتت کنه تا مارو تجزیه نکنی ول کنمون نیستی
قهقهم اوج گرفت
_خودتون قبول کردین تموم شد بیاین بشینین دلم برا سعید تنگ شده
~سوسول
_ببند خب غذا درست کنیم یا سفارش بدیم
~همه) درست کنیم
_اوک فسنجون
~بریم ک اشپزی کنیم
باندارو روشن کردم اهنگ گذاشتم گفت بتون اهنگ خارجی گوش میدم
اینم یه اهنگ دیگ: I & Him
_خب لالا کنیم
~اسکل خانوم هنوز غذا نخوردیم
_راس میگ ولی خب خیلی خوابم میاد
~ساکت شو برو ظرفارو بشور
_هعییی
غذا بعد از 3ساعت غر غر اماده شد
_ببینین راحیل چه کرده همه رو دیونه کرده
~باشع بابا حالا
سریع سفره رو چیدیم
~الهام) راحیل
من غذا تو دهنم بود گفتم
_هوم
~فک کنم عاشق شدم
غذام رو قورت دادم و با قیافه ای بهت زده بش خیره شدم
_کیه این مرد یا پسر بدبخت؟
~زهر مار ا.. اــ..
_ د بگو مردم و زنده شدم
~احمد
_رفیق سعید؟
~اره بدجور خشم میاد ازش
_باش ب سعید میگم برات اوکیش کنه
~خداخیرت بده
_داده
غذاخوردیم سفره رو جمع کردیم ساعت 3شب بود بلاخرع تصمیم گرفتن برن منم پریدم سمت تختم
خوابم برد سریع تر از سرعت نور
ساعت 7از خواب پاشدم باید دیگه میرفتم دانشگاه وگرنه اخراج میشدم
ای لعنت بت صبحونه درست کردم نیمرو و نون تافتون خوردم سریع اماده شدم بیشتر اوقات کت میپوشیدم کتم و شلوار کرمی بودن مقنعمم مثل همیشه مشکی اپل واچم رو بستم و رفتم رانندگی همه رو سوار کردم.
پایان پارت7
عاشقتونم💋🫀
+لبات خیلی
_خیلی؟
+قلوه این
_الان فهمیدی
+خب اره الان لمسشون کردم
_خب دیگ فاصله بگیر الان میبیننمون
+ببینن شوهرتم
_ من ک هنوز ب تو جواب ندادم
+ خب حالا بگو
میخواستم سر ب سرش بزارم پس گفتم:_منفیه
+دروغ میگی از تو چشات میفهمم
_حقیقته اگ تو دوس پسرم باشی هرروز بیمارستانم
+من ک عذر خواهی کردم ازت عزیزم
_شوخی کردم با کمال میل قبول میکنم
+مطمئن بودم
برای بار دوم همو بوسیدیم اینبار طولانی تر دستای سعید دور کمرم بود و دستای من با اینکه سرم بش وصل بود دور سر سعید سوز میزد ولی عیبی نداشت
_بسه دیگ
+نچ کافی نیس
_بقیه هم میخان منو ببینن
+غلط کردن تو فقط مال منی
_میدونم ولی بسه دیگ
+چشم پرنسسم
_اختیار دارین شازده پسر
+اومدن
یه دفعه ای سیلی از بوس و ماچ بهم هجوم اورد
~توله سگ میدونی چند روز منتظر بودیم تا بیدار شی(الهام)
~انقد سعید نگرانت بود ک نگو(شیدا)
~خیلی جنتلمن بود خدایا (شایسته)
_هول ب پسرم چشم نداشته باشین
راستی دانشگاه چیشد
~هیچی غایبی زدن برات تقریبا یه ساعت دیگ مرخصی(الهام)
ایول
~ما تنهات میزاریم تا استراحت کنی(شیدا)
_باش میبینمتون
~خدافظظظظظظ
برین دیگ بخوابم
&خانم تنبل تشریف دارن
باصدای دکتر از خواب پریدم
_جان؟
&خواستم بگم مرخصی
_ممنون واقعا خیلی زحمت کشیدین
&انجام وظیفه بود دخترم(دکتر یه مرد مسن میان سال بود)
_قربان شما
&زنگ میزنم بیان تا برسن وسایلتو جمع کن
_بله حتما
وای بازم دانشگاه آراد رو یادم رف الان دیگ کینه ی شتری ب سینه گرفته
میترسم دیگ تنها باشم. وسایلامو جمع کردم پرستار اومد دستگاها و سرم رو جدا کرد هنوز سردرد داشتم زیاد نبود ولی سرمو سنگین میکرد
بلند شدم پاهام سر بود چند روز بودکه سرپانشده بودم با کمک پرستار تا دم در رفتیم سعیدو دیدم ک از ماشین پیاده شد فقط ذوق چشاش میکشتم
+خیلی ازتون ممنون ازاینجا به بعد خودم میبرمش
&مواظب باشین
حتما هست
+خوب خوابیدی
_اره بدک نبود
+اروم میزارمت تو ماشین
_پ ن پ کشتی بگیر بام تا تو ماشین
+مشتاقی؟
_اره خیلی
+پس اشهد خودتو بخون
_چشم قربان
خندید
سوار ماشین شدیم ادرس خونمو دادم سعید منو برد خونه حوصله ی دانشگاه رو نداشتم کلی کار داشتم پس ب الهام و بقیه زنگ زدم اونروز تعطیل بود زنگ زدم ب الهام:
_الو
~به خانوم
_چطوری تو
~عالی تو خوبی سرت بهتره
_فداتشم
~نشی ک حیفی
_ارزششو داری
~قربونت کاری داشتی؟
_اره میگم اگ برات زحمتی نمیشه بیاین خونه ی من یکم کمکم کنین
~اتفاقا میخواستم بزنگم بت تا بیایم کمکت کنیم
_حلال زاده ای
~نیم ساعت دیگ میایم
_باش فعلا
رفتم لباس مرتبی پوشیدم یه کراپ خاکستری ساده با شلوارک ستش رو پوشیدم فعلا نمیتونستم حموم کنم چه شکنجه ای از این بدتر و زجر اور تر؟ دینگ دینگ اومدن
_بیاین تو
درو باز کردم و منتظر موندم تا از پله ها بیان بالا اخه خونم اپارتمانی بود
~چطوری خاله خرسه (الهام)
_ای تو روحت من کجام شبیه خاله خرسس
~همه چیت(شیدا)
_چند نفر ب یه نفر
~خودم پشتتم (شایسته)
_قربونت برم ببین ب این میگن رفیق خب بسه بریم ک کارارو کنیم حالا واقعا امروز تعطیل بود؟
~جون تو(الهام)
باش
کارا رو کردیم حسابی خسته شده بودیم تا اینک بلاخره دستور دادم استراحت کنیم
~خدالعنتت کنه تا مارو تجزیه نکنی ول کنمون نیستی
قهقهم اوج گرفت
_خودتون قبول کردین تموم شد بیاین بشینین دلم برا سعید تنگ شده
~سوسول
_ببند خب غذا درست کنیم یا سفارش بدیم
~همه) درست کنیم
_اوک فسنجون
~بریم ک اشپزی کنیم
باندارو روشن کردم اهنگ گذاشتم گفت بتون اهنگ خارجی گوش میدم
اینم یه اهنگ دیگ: I & Him
_خب لالا کنیم
~اسکل خانوم هنوز غذا نخوردیم
_راس میگ ولی خب خیلی خوابم میاد
~ساکت شو برو ظرفارو بشور
_هعییی
غذا بعد از 3ساعت غر غر اماده شد
_ببینین راحیل چه کرده همه رو دیونه کرده
~باشع بابا حالا
سریع سفره رو چیدیم
~الهام) راحیل
من غذا تو دهنم بود گفتم
_هوم
~فک کنم عاشق شدم
غذام رو قورت دادم و با قیافه ای بهت زده بش خیره شدم
_کیه این مرد یا پسر بدبخت؟
~زهر مار ا.. اــ..
_ د بگو مردم و زنده شدم
~احمد
_رفیق سعید؟
~اره بدجور خشم میاد ازش
_باش ب سعید میگم برات اوکیش کنه
~خداخیرت بده
_داده
غذاخوردیم سفره رو جمع کردیم ساعت 3شب بود بلاخرع تصمیم گرفتن برن منم پریدم سمت تختم
خوابم برد سریع تر از سرعت نور
ساعت 7از خواب پاشدم باید دیگه میرفتم دانشگاه وگرنه اخراج میشدم
ای لعنت بت صبحونه درست کردم نیمرو و نون تافتون خوردم سریع اماده شدم بیشتر اوقات کت میپوشیدم کتم و شلوار کرمی بودن مقنعمم مثل همیشه مشکی اپل واچم رو بستم و رفتم رانندگی همه رو سوار کردم.
پایان پارت7
عاشقتونم💋🫀
- ۴.۰k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط