رویای تو :) پارت ۲۴
رویای تو :) پارت ۲۴
در با شدت باز شد
یونگی نگاهی به مایکل که از سقف کوتاه اتاق آویزون بود انداخت و بعد به کوک نگاه کرد
چشماش از خشم برقی زدن و با قدم کای کوتاه روبروی جونگکوک ایستاد ..
یونگی : چه غلطی داری میکنی ؟! * ترسناک *
کوک : من به کسایی که خیانت میکنن رحم نمیکنم . * نیشخند*
کارلو ، یکی از کسایی که پشت سر یونگی بود به آرومی لب زد
کارلو : مایک !
یونگی با سر به دو نفری پشت سرش بودن اشاره کرد که مایکل رو پایین بیارن
نزدیکش شدن ولی با داد جئون ، سر جاشون میخ کوب شدن
جونگکوک : هیچکس بهش دست نزنه ! * داد *
صداشو کمی پایین آورد و ادامه داد : اگه دوست دارید همین بلا سرتون بیاد
چاقوی کوچیکی رو از توی کمربندش بیرون آورد و به نشانه تهدید سمتشون گرفت .
کوک : اگه دوست دارید همین بلا سرتون بیاد ، یه قدم دیگه بردارید * ترسناک *
یونگی چاقو رو از دستش کشید و پشت سرش ایستاد
یونگی : چت شده کوک ؟!
................................................
جین : میخوای بری پیش جانگ ؟
بدون توجه به هیونگش ، از کنارش رد شد که جبن هم پشت سرش راه افتاد
جین : دارم با تو حرف میزنم تهیونگ !
از پشت گرفتش و مجبورش کرد برگرده
تهیونگ : جین هیونگ . ولم کن ، کار دارم .
به سختی از عمارت زد بیرون
..........................
کوک : نمیخوای بگی کجا میریم ؟
ته : جانگ رو میشناسی ؟
کوک : باند گرگ مخفی رو میگی ؟ جانگ هوسوک ؟!
ته : آره . یه چیزی از من دست اونه . باید پسش بگیرم .
امیدوارم خوشتون اومده باشه مرواریدا ✨️💛
در با شدت باز شد
یونگی نگاهی به مایکل که از سقف کوتاه اتاق آویزون بود انداخت و بعد به کوک نگاه کرد
چشماش از خشم برقی زدن و با قدم کای کوتاه روبروی جونگکوک ایستاد ..
یونگی : چه غلطی داری میکنی ؟! * ترسناک *
کوک : من به کسایی که خیانت میکنن رحم نمیکنم . * نیشخند*
کارلو ، یکی از کسایی که پشت سر یونگی بود به آرومی لب زد
کارلو : مایک !
یونگی با سر به دو نفری پشت سرش بودن اشاره کرد که مایکل رو پایین بیارن
نزدیکش شدن ولی با داد جئون ، سر جاشون میخ کوب شدن
جونگکوک : هیچکس بهش دست نزنه ! * داد *
صداشو کمی پایین آورد و ادامه داد : اگه دوست دارید همین بلا سرتون بیاد
چاقوی کوچیکی رو از توی کمربندش بیرون آورد و به نشانه تهدید سمتشون گرفت .
کوک : اگه دوست دارید همین بلا سرتون بیاد ، یه قدم دیگه بردارید * ترسناک *
یونگی چاقو رو از دستش کشید و پشت سرش ایستاد
یونگی : چت شده کوک ؟!
................................................
جین : میخوای بری پیش جانگ ؟
بدون توجه به هیونگش ، از کنارش رد شد که جبن هم پشت سرش راه افتاد
جین : دارم با تو حرف میزنم تهیونگ !
از پشت گرفتش و مجبورش کرد برگرده
تهیونگ : جین هیونگ . ولم کن ، کار دارم .
به سختی از عمارت زد بیرون
..........................
کوک : نمیخوای بگی کجا میریم ؟
ته : جانگ رو میشناسی ؟
کوک : باند گرگ مخفی رو میگی ؟ جانگ هوسوک ؟!
ته : آره . یه چیزی از من دست اونه . باید پسش بگیرم .
امیدوارم خوشتون اومده باشه مرواریدا ✨️💛
۶.۱k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.