ما به این حال پریشان شده عادت کردیم

ما به این حال پریشان شده، عادت کردیم
دل شکستند ولی باز رفاقت کردیم
حسرت یک دل خوش در دلمان جا مانده
پای این عشق نشستیم و حماقت کردیم
همه گفتند چرا مهر سکوت است به لب
حرف ناحق چه بسا بود و نجابت کردیم
با همه سنگدلی ها که شکست آینه مان
هر کجا یاد زما کرد،اجابت کردیم
رسم عاشق کشی این بود و به آن آگاهیم
طعنه ها زد که برو! باز سماجت کردیم
حال امروز چنین است،شب و روز یکی
همچنان با غم و تشویش رقابت کردیم...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

من اسیرنازچشمانت شدم آهوی دلبرده ای عقل از سرم جان ازتنم آهو...

تنهایی همین استتکرار تلخ زندگی بی توشاید که بدانی سخت است نف...

چقدر شعر بگویم برای چشمانت؟چگونه اشک بریزم بدون دستانت؟چقدر ...

ندانی توبا روزگارم چه کردیبه شام ودل بیقرارم چه کردیبیا بین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط