قسمت دوم

قسمت دوم
رفتم بالا و توی اتاق منتظرش ایستادم .....
اگر می امد و روبرویم مینشست،انوقت نگاهمان ب هم می افتاد و این را دوست نداشتم.....
همیشه خاستگار ک می امد،تا مینشست روبرویم ،چیزی ته دلم اطمینان میداداین مرد من نیست.....
ایوب امد جلوی در و سلام کرد...
صورت قشنگی داشت....
یکی از دست هایش یک انگشت نداشت و ان یکی بی حس بود و حرکت نداشت،ولی چهار ستون بدنش سالم بود....
وارد شد.....
کمی دورتر از من و کنارم نشست....
بسم الله گفت و شروع کرد....
دیوار روبرو را نگاه می کردیم...
و گاهی گل های قالی را و از اخلاق و رفتار های هم میپرسیدیم.....
بحث را عوض کرد....
+خانم غیاثوند ،حرف های امام برای من خیلی سند است.....
+برای من هم
+اگر امام همین حالا فرمان بدهند ک همسرتان را طلاق بدهید شما زن شرعی من باشید این کار را میکنم
+اگر امام این فتوا را بدهند من خودم را سه طلاقه میکنم من به امام یقین دارم
+شاید روزی برسد ک بنیاد ب کار من جانباز رسیدگی نکند،حقوق ندهد دوا ندهد،اصلا مجبور بشویم در چادر زندگی کنیم
+میدانید برادر بلندی ،من ب بدتر از این هم فکر کرده ام،به روزهایی ک خدای ناکرده انقلاب برگردد ،انقدر پای انقلاب می ایستم ک حتی بگیرند و اعداممان کنند.....


@ta_abad_zende
دیدگاه ها (۳)

قسمت چهارمگفتم... اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان ب...

قسمت ششمدعای کمیلمان باید زودتر تمام میشدبا شهیده و زهرا برگ...

قسمت اولوقتی رسیدیم ایوب هم رسیده بودمادر صفورا دستش را گذاش...

قسمت سوماین را به اقاجون هم گفته بودم...وقتی داشت از مشکلات ...

سرلشکر موسوی چندی قبل گفت حقوق نظامیارو افزایش بدید که مشکل ...

🔸اسرائیل حمله نمی‌کرد فیلترینگ رفع می‌شد🔴سخنگوی دولت: اگر اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط