قسمت چهارم
قسمت چهارم
گفتم...
اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان ب خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم ک شدم....
گفت......خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم...قران
سریع گفت...مشکلی نیست....
از صدایش معلوم بود ذوق کرده است....
گفتم ولی یک شرط و شروطی دارد....
ارام پرسید....
چه شرطی؟؟
+نمیگویم یک جلد قران....
میگویم "ب" بسم الله قران تا اخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد.....اگر اذیتم کنید ،ب همان "ب " بسم الله شکایت میکنم ....
اما اگر توی زندگی با من خوب باشید،شفاعتتان را ب همان "ب" بسم الله میکنم....
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم .....
سرش پایین بودو فکر میکرد....
صورتش سرخ شده بود....
ترسانده بودمش.....
گفتم انگار قبول نکردید....
+نه قبول میکنم ،فقط یک مساله میماند
چند لحظه مکث کرد......
شهلا؟
موهای تنم سیخ شد....
از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود...
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد....
نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را ب اسم کوچکم صدا میزد.....
@ta_abad_zende
گفتم...
اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان ب خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم ک شدم....
گفت......خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم...قران
سریع گفت...مشکلی نیست....
از صدایش معلوم بود ذوق کرده است....
گفتم ولی یک شرط و شروطی دارد....
ارام پرسید....
چه شرطی؟؟
+نمیگویم یک جلد قران....
میگویم "ب" بسم الله قران تا اخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد.....اگر اذیتم کنید ،ب همان "ب " بسم الله شکایت میکنم ....
اما اگر توی زندگی با من خوب باشید،شفاعتتان را ب همان "ب" بسم الله میکنم....
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم .....
سرش پایین بودو فکر میکرد....
صورتش سرخ شده بود....
ترسانده بودمش.....
گفتم انگار قبول نکردید....
+نه قبول میکنم ،فقط یک مساله میماند
چند لحظه مکث کرد......
شهلا؟
موهای تنم سیخ شد....
از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود...
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد....
نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را ب اسم کوچکم صدا میزد.....
@ta_abad_zende
۴۴۵
۱۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.