یادمان نیست کجا صحبت بی دردی شد

یادمان نیست کجا صحبت بی دردی شد
اولین بار کجا نوبت نامردی شد

یادمان نیست کجا از خودمان دور شدیم
یک شبه با کمی اندوخته مغرور شدیم

اولین بار کجا شرم به انسان خندید
اولین سیب چگونه لب ما را بوسید

یادمان نیست کجا راه خطا پیمودیم
اولین بار کجا بنده ی شیطان بودیم

بین ما تا به خدا یک پل فانی هم نیست
اعتقاد و شرف و عشق زبانی هم نیست

کاش پیدا بشود روزنه ای سمت دعا
راهی از توبه ی ما تا به گلستان خدا

کاش کابوس زمستانی شیطان برود
کاش مخلوق خدا باز هم آدم بشود
دیدگاه ها (۲۶)

ماجراهایی که با من زیر باران داشتیشعر اگر می شد قریب پنج دی...

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌امخارم ولی به سایه یِ گل آرمیده...

یکی آمد که دنیایش شروعی تازه در من بودپر از احساس موسیقی شبی...

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق استراه دل خود را نتوانم که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط