عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


قسمت آخر: نام های مبارک



من بیشتر از هر چیز نگران آرتا بودم ... ولی لروی چنان محبت اون رو به دست آورده بود و باهاش برخورد کرده بود که در مدت این دو سال ... آرتا کاملا اون رو به عنوان یه دوست و یه پدر پذیرفته بود ... هر چند، احساس خودم هم نسبت به لروی همین طور بود ...


مهریه من، یه سفر کربلا شد ... و ما به همراه خانواده هامون برای عقد به آلمان رفتیم ... مرکز اسلامی امام علی "علیه السلام" ...

مراسم کوچک و ساده ای بود ... عکاس مون دختر نوجوان مسلمانی بود که با ذوق برای ما لوکیشین های عکاسی درست می کرد ... هر چند باز هم اخم های پدرم، حتی در برابر دوربین و توی تمام عکس های یادگاری هم باز نشد ...


ما پای عقدنامه رو با اسم های اسلامی مون امضا کردیم ... هر چند به حرمت نام هایی که خانواده روی ما گذاشته بود... اونها رو عوض نکردیم ... اما زندگی مشترک ما، با نام علی و فاطیما امضا شد ... با نام اونها و توسل به نام های مبارک اونها


پایان.
دیدگاه ها (۱۱)

عاشقانه های پاک مثل یک عاشق بی تاب شده دلتنگمکه فقط خیره ...

عاشقانه های پاکیَا مُجِیبَ أَلْمُضْطَرّفدایی عمه ی سادات#عشق...

عاشقانه های پاکقسمت چهل و هفت : تو یه احمقیهمون طور که سعی م...

عاشقانه های پاکقسمت چهل و شش : خواستگاریپدرم هر چند از مسلما...

در ادامه یه حرفی دارم با این دوستان رسانه " خط انرژی "اما قب...

Part ¹³⁰ا.ت ویو:انگشتر رو برداشتم و داخل انگشتم کردم..دستم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط