چند پارتی
#چند_پارتی
Part 16
ا/ت:منطقی نیست مگه تو اون یه شب لعنتی چه اتفاقی افتاده که تو اینجوری میکنی،؟
کوک:قضیه مال قبل تر از اون شبه
ا/ت:مثلا کِی؟
کوک:چه اهمیتی داره مهم الانه....
ا/ت:میخوام بدونم
کوک:بقیش بمونه برای بعد من واقعا میخوام اون غذایی که روی گاز گذاشتی و مزه کنم
ا/ت:یاااا سرمو گرم کردی به کل غذا یادم رفت
سمت آشپز خونه رفتم.....اگه چند دقیقه دیگه دیر میرسیدم غذا میسوخت
خیلی وقت بود که آشپزی نکرده بودم واز طعمش مطمئن نبودم ولی بوی خوبی میداد
ظرفای شام و برداشتم و سمت آشپز خونه رفتم که دیدم جونگکوک خیلی ریلکس رو کاناپه دراز کشیده و سیگار میکشه
ا/ت:نمیخوای بری؟
کوک:این وقت شب.....دلت میاد تنهایی برگردم
ا/ت:خیلی پر رویی
کوک:تعریف در نظر میگیرم
ا/ت:تو واقعا منو دیوونه میکنی
کوک:درسته...منم وقتی عکسای تو رو میبینم دیوونه میشم
ا/ت:یااا ...پاشو برو خونت
کوک:حتی اگه تو دلت بیاد من این وقت شب برگردم من دلم نمیاد تورو اینجا تنها بزارم
ا/ت:من خیلی وقته تنهام نیاز به دلسوزی تو نیست
کوک:قبل تر که من نبودم ولی الان که هستم!هوم؟
ا/ت:مگه نگفتی خیلی وقته من و میشناسی؟
کوک:هنوزم میگم
ا/ت:پس چرا این همه صبر کردی تا روزی برسه که ما همکاری داشته باشیم و...
کوک:من میتونستم به زور تو رو بیارم کنار خودم خیلی راحت....اما خواستم اون نبود
ا/ت:همین الانشم زیاد فرقی با زور نداشت
اخم ظریفی کرد و گفت
کوک:واقعا اینجوری فکر می کنی؟
ا/ت:خب اون شب کلاب ....
کوک:من که باهات کاری نداشتم
ا/ت:به هر حال......
کوک:من حتی نمیخواستم یه بوسه ساده بینمون باشه اما مست بودم...
ا/ت:بنظر که اینطوری نمیومد در ضمن مطمئنی باهام کاری نداشتی
کوک:اهوم ....چرا میپرسی
ا/ت:آخه با قلب و احساساتم که خیلی کارا کردی؟
کوک:باید معذرت خواهی کنم؟
ا/ت:نه فقط....
کوک:فقط چی؟
ا/ت:هیچی بیخیال...نمیخوای بخوابی
کوک:چرا بریم بخوابیم
ا/ت:بریم!!!!!؟ترجیح میدم کلا نخوابم تا اینکه با تو بخوابم!
کوک:پس بیا یه درینکی بزنیم
ا/ت:اگه دوباره من کنار تو مست کنم معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد...
کوک:چرا؟؟کسی بهتر از من نمیتونه مراقبت باشه
ا/ت:من اینطوری فکر نمیکنم
کوک:میخوای نشونت بدم تا باور کنی
ا/ت:نه مرسی میرم بخوابم توعم میتونی تو یکی از اتاقا بخوابی
کوک:اوکی
ا/ت:شب بخیر
آنکه موافقت کرد برام عجیب بود اما بازم بی حال سمت اتاق خودم رفتم و لباس خواب سفیدم و تنم کردم پرده ها رو کشیدم و
چراغ خاموش کردم
همیشه عادت داشتم تو تاریکی کامل بخوابم اما به احتمال زیاد جام عوض شده تا عادت کنم یکم روتین خوابم تغییر کنه همینطور با خودم درگیر بودم...
شرطا ۷۰ تا لایک
کامنتم هرچقدر دوست دارید
Part 16
ا/ت:منطقی نیست مگه تو اون یه شب لعنتی چه اتفاقی افتاده که تو اینجوری میکنی،؟
کوک:قضیه مال قبل تر از اون شبه
ا/ت:مثلا کِی؟
کوک:چه اهمیتی داره مهم الانه....
ا/ت:میخوام بدونم
کوک:بقیش بمونه برای بعد من واقعا میخوام اون غذایی که روی گاز گذاشتی و مزه کنم
ا/ت:یاااا سرمو گرم کردی به کل غذا یادم رفت
سمت آشپز خونه رفتم.....اگه چند دقیقه دیگه دیر میرسیدم غذا میسوخت
خیلی وقت بود که آشپزی نکرده بودم واز طعمش مطمئن نبودم ولی بوی خوبی میداد
ظرفای شام و برداشتم و سمت آشپز خونه رفتم که دیدم جونگکوک خیلی ریلکس رو کاناپه دراز کشیده و سیگار میکشه
ا/ت:نمیخوای بری؟
کوک:این وقت شب.....دلت میاد تنهایی برگردم
ا/ت:خیلی پر رویی
کوک:تعریف در نظر میگیرم
ا/ت:تو واقعا منو دیوونه میکنی
کوک:درسته...منم وقتی عکسای تو رو میبینم دیوونه میشم
ا/ت:یااا ...پاشو برو خونت
کوک:حتی اگه تو دلت بیاد من این وقت شب برگردم من دلم نمیاد تورو اینجا تنها بزارم
ا/ت:من خیلی وقته تنهام نیاز به دلسوزی تو نیست
کوک:قبل تر که من نبودم ولی الان که هستم!هوم؟
ا/ت:مگه نگفتی خیلی وقته من و میشناسی؟
کوک:هنوزم میگم
ا/ت:پس چرا این همه صبر کردی تا روزی برسه که ما همکاری داشته باشیم و...
کوک:من میتونستم به زور تو رو بیارم کنار خودم خیلی راحت....اما خواستم اون نبود
ا/ت:همین الانشم زیاد فرقی با زور نداشت
اخم ظریفی کرد و گفت
کوک:واقعا اینجوری فکر می کنی؟
ا/ت:خب اون شب کلاب ....
کوک:من که باهات کاری نداشتم
ا/ت:به هر حال......
کوک:من حتی نمیخواستم یه بوسه ساده بینمون باشه اما مست بودم...
ا/ت:بنظر که اینطوری نمیومد در ضمن مطمئنی باهام کاری نداشتی
کوک:اهوم ....چرا میپرسی
ا/ت:آخه با قلب و احساساتم که خیلی کارا کردی؟
کوک:باید معذرت خواهی کنم؟
ا/ت:نه فقط....
کوک:فقط چی؟
ا/ت:هیچی بیخیال...نمیخوای بخوابی
کوک:چرا بریم بخوابیم
ا/ت:بریم!!!!!؟ترجیح میدم کلا نخوابم تا اینکه با تو بخوابم!
کوک:پس بیا یه درینکی بزنیم
ا/ت:اگه دوباره من کنار تو مست کنم معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد...
کوک:چرا؟؟کسی بهتر از من نمیتونه مراقبت باشه
ا/ت:من اینطوری فکر نمیکنم
کوک:میخوای نشونت بدم تا باور کنی
ا/ت:نه مرسی میرم بخوابم توعم میتونی تو یکی از اتاقا بخوابی
کوک:اوکی
ا/ت:شب بخیر
آنکه موافقت کرد برام عجیب بود اما بازم بی حال سمت اتاق خودم رفتم و لباس خواب سفیدم و تنم کردم پرده ها رو کشیدم و
چراغ خاموش کردم
همیشه عادت داشتم تو تاریکی کامل بخوابم اما به احتمال زیاد جام عوض شده تا عادت کنم یکم روتین خوابم تغییر کنه همینطور با خودم درگیر بودم...
شرطا ۷۰ تا لایک
کامنتم هرچقدر دوست دارید
۱۰.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.