🎀💕•عشق لجباز •💕🎀
🎀💕•عشق لجباز •💕🎀
#part_41
#فریال
مهمونی خیلی خوب بود و حسابی رقصیدیم و داشتیم بر میگشتیم خونه نازی و مبین باهم بودن و منو شکیب هم توی ماشین شکیب و حرکت کردیم طرف ویلا
شکیب:چن بار زنگ زدم ب طاها جواب ندادش بریم خونه ببینم اینا ب کجا رسیدن
فریال:ارع
کفشم پاشنه بلند بود و پاهام توش سرویس شده بود و درد میکرد بعد از نیم ساعت بلاخره رسیدیم ویلا و رفتیم داخل
نازی:وا پس طاها و رها کجان
چشمم افتاد ب دز اتاق و فضولیمون گل کرد رفتیم درو باز کردم و دیدم به به رها مثل خرس روی طاها خوابیده و طاها هم سفت بغلش کردم هممون مردع بودیم زود در اتاقو بستم و ترکیدیم از خنده
نازی:جرررررر😂طاها همچین گفت رها رو کار دارع کارش این بود
شکیب:ولش کن مهمه نیس خداروشکر اینا ب هم دیگه رسیدن ☺️
مبین:اررررع بیخیال
احساس کردم مبین خیلی گیجه خیلی مشروب خوردع بود مست کرده بود
شکیب:مبین مگه نگفتم طرف مشروب نرو ب تو نمیسازه
مبین:هوف ولم کن میخوام بخوابم(با گیجی)
نازی رفت طرف مبین و بلندش کرد و مبینم دستشو انداخت روی گردن نازی
نازی:بچه ها شب بخیر منم مبینو ببرم بخوابه
و شب بخیر گفتم بهشون و با شکیب رفتیم توی اتاق رفتم سرویس و صورتمو شستم و لباسامو عوض کردم و ی تاپ و شلوارک طوسی پوشیدن و شکیبم لباساشو عوض کرد البته ما خجالت میشیدیم لخت همو نمیدیدیم و هرکدوممون میخواست لباس عوض کنه رومونو بر میگردوندیم شکیب هم ی شلوار مشکی پوشید و لباس نپوشید و لخت بود حسابی خسته بودم خودمو انداختم روی تخت و شکیب هم اومد بغلم دراز کشید و با موهامو بازی میکرد و برام اهنگ میخوند:مهره مار روزگارمی عشق موندگارمی نفس😁😍
کم کم اومد پایین تر و منم توی بغلش جا کرد و حسابی عطر تنشو بو میکردم
فریال:یعنی الان ما از دواج کردیم
شکیب:ارع منو تو مال همیم فقط با اجازه خانوادت میریم رسمیش میکنیم
بعد از کلی حرف کم کم خوابم رفتش
ادامه دارد ... •📕❤•
خاب الان من یک پارت دیگ گداشتم چون حصلم سر رفتع بود😂حالا بخونین بجاش فردا تا پارت ۴۶ میزارم یعنی ۵ تا دیگ
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#part_41
#فریال
مهمونی خیلی خوب بود و حسابی رقصیدیم و داشتیم بر میگشتیم خونه نازی و مبین باهم بودن و منو شکیب هم توی ماشین شکیب و حرکت کردیم طرف ویلا
شکیب:چن بار زنگ زدم ب طاها جواب ندادش بریم خونه ببینم اینا ب کجا رسیدن
فریال:ارع
کفشم پاشنه بلند بود و پاهام توش سرویس شده بود و درد میکرد بعد از نیم ساعت بلاخره رسیدیم ویلا و رفتیم داخل
نازی:وا پس طاها و رها کجان
چشمم افتاد ب دز اتاق و فضولیمون گل کرد رفتیم درو باز کردم و دیدم به به رها مثل خرس روی طاها خوابیده و طاها هم سفت بغلش کردم هممون مردع بودیم زود در اتاقو بستم و ترکیدیم از خنده
نازی:جرررررر😂طاها همچین گفت رها رو کار دارع کارش این بود
شکیب:ولش کن مهمه نیس خداروشکر اینا ب هم دیگه رسیدن ☺️
مبین:اررررع بیخیال
احساس کردم مبین خیلی گیجه خیلی مشروب خوردع بود مست کرده بود
شکیب:مبین مگه نگفتم طرف مشروب نرو ب تو نمیسازه
مبین:هوف ولم کن میخوام بخوابم(با گیجی)
نازی رفت طرف مبین و بلندش کرد و مبینم دستشو انداخت روی گردن نازی
نازی:بچه ها شب بخیر منم مبینو ببرم بخوابه
و شب بخیر گفتم بهشون و با شکیب رفتیم توی اتاق رفتم سرویس و صورتمو شستم و لباسامو عوض کردم و ی تاپ و شلوارک طوسی پوشیدن و شکیبم لباساشو عوض کرد البته ما خجالت میشیدیم لخت همو نمیدیدیم و هرکدوممون میخواست لباس عوض کنه رومونو بر میگردوندیم شکیب هم ی شلوار مشکی پوشید و لباس نپوشید و لخت بود حسابی خسته بودم خودمو انداختم روی تخت و شکیب هم اومد بغلم دراز کشید و با موهامو بازی میکرد و برام اهنگ میخوند:مهره مار روزگارمی عشق موندگارمی نفس😁😍
کم کم اومد پایین تر و منم توی بغلش جا کرد و حسابی عطر تنشو بو میکردم
فریال:یعنی الان ما از دواج کردیم
شکیب:ارع منو تو مال همیم فقط با اجازه خانوادت میریم رسمیش میکنیم
بعد از کلی حرف کم کم خوابم رفتش
ادامه دارد ... •📕❤•
خاب الان من یک پارت دیگ گداشتم چون حصلم سر رفتع بود😂حالا بخونین بجاش فردا تا پارت ۴۶ میزارم یعنی ۵ تا دیگ
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۱.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.