پارت

پارت ۱


*ا.ت و تهیونگ زن و شوهر پنهانی توی داشنگاه بودند ا.ت سال اخر دانشگاهش بود و تهیونگ معلم او با اینکه ا.ت زنش بود از همه بیشتر باش گیر میداد یک روز ا.ت دیر به کلاس امد*
ا.ت : سلام آقا
تهیونگ: کجا بودی ؟ ساعت رو نگاه کن دیر کردی
ا‌.ت: ببخشید
تهیونگ: همین ببخشید نمیخوای دلیلی بیاری؟
ا.ت: آقا من......
تهیونگ: خب برو بشین ولی دفعه ی اخرته
* تهیونگ عصبی بود*
ا‌.ت : ممنون
*ا.ت رفت و روی صندلی خود نشست*
تهیونگ متوجه شود ا.ت حلقه رو به دستش ننداخته با این حال درس رو ادامه داد هر چند فقط به ا.ت فکر میکرد*
تهیونگ: کی میتونه این مسئله رو حل کنه؟
ا.ت: من
تهیونگ: واقعا؟
ا.ت : بله
تهیونگ: خب بیا اینجا و انجامش بده
ا.ت: باش
*ا.ت از صندلی پاشود و به طرف تخته رفت بعد از حل مسئله تهیونگ در گوش ا‌‌.ت گفت*
تهیونگ: ا.ت. حلقت کجاست ؟ چرا ننداختیش؟
* با عصبانیت و احساس مالکیت گفت*


امید وارم خوشتون بیاد
اگر پارت دو رو میخواید کامنت بزارید😇
دیدگاه ها (۵)

پارت ۲ا.ت: من.....تهیونگ: بهت گفتم انگشتر کجاستا.ت: فقط یادم...

پارت ۳ا.ت: شام درست کردم بیا بخوریم*تهیونگ کتش رو روی مبل ان...

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط