پارت

پارت ۲


ا.ت: من.....
تهیونگ: بهت گفتم انگشتر کجاست
ا.ت: فقط یادم رفت بندازمش
تهیونگ: چه جور یادت رفت اون برام خیلی مهمه
ا‌.ت: عجله داشتم یادم رفت ببخشید
تهیونگ: فقط میگه ببخشید به نفعته فردا انگشتر رو بندازی اگر نه تنبیه میشی
*ا.ت چشمانش گشاد شود*
ا.ت : باشه باشه میندازمش
تهیونگ: آفرین دختر خوب حالا برو
ا.ت : باشه
*ا.ت به جای خود بازگشت و تهیونگ هم تدریس رو ادامه داد نزدیک به تمام شودن کلاس بود*
تهیونگ : خب بچه ها کلاس الان تمام میشه روز خوبی بود. یادتون باشه همیشه تلاش خودتون رو کنید
*زنگ خورد*
تهیونگ: خداحافظ فردا میبینمتون
دانش آموزان: خداحافظ
*همه از کلاس خارج شودن ا.ت به سمت خانه رفت و. تهیونگ هم چند ساعت بعد به خانه رفت. ا‌ت به خانه رفت و شام درست کرد. تکلیف هاش رو نوشت و داشت فیلم میدید که صدای قفل در آمد از جاش پرید و وایساد رو به روی در *
ا‌.ت: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام بچه

* با لحن سردی گفت*
دیدگاه ها (۳)

پارت ۳ا.ت: شام درست کردم بیا بخوریم*تهیونگ کتش رو روی مبل ان...

پارت ۴ *ا.ت یک دقیقه ترسید دستش رو به گوشش گرفت و چشماش رو ب...

پارت ۱*ا.ت و تهیونگ زن و شوهر پنهانی توی داشنگاه بودند ا.ت س...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط