💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 4🤍✨
(از زبان یونا)
یونا :قرارمون این بود ک نه دوستای من ب جز جیوو و مینجی بفهمن من داداش دارم و داداشم کیم تهیونگه نه دوستای تو و طرفدارات بفهمن تو خواهری داری ک اسمش کیم یوناس اوکی!؟؟
تهیونگ:اوکی بابا باشه ولی نمیدونم چه اصراری داری حتی اعضا هم ندونن من خواهر ب این خوشگلی و خوبی دارم یا اگه هم میدونن هیچ وقت باهم اشناتون نکنم
یونا:ععععع بیخیال دیگه دوست ندارم بدونن ....
تهیونگ :اوکی🤦🏼
یونا:خب داداشی من برم ک دیگه داره دیرم میشه
تهیونگ:باشه عزیزم موفق باشی 🙂♥️
یونا:مرسی داداشی توعم همینطور میبینمت
تهیونگ:میبینمت🖐🏻
رفتم و سوار ماشین شدم امروز معلم زنگ اولمون مریض بود و از قبل گفته بود ک نمیاد واسه همین من ترجیح دادم زنگ اول رو حالا نصفشو نرم چی میشه ما ک معلم نداریم
رسیدم مدرسه هنوز همه جا ساکته پس یعنی زنگ اول هنوز تموم نشده
الان برم تو کلاس جیوو و مینجی منو میکُشَن ک چرا دیر اومدم
رسیدم ب در کلاس کلاس غوغا بود و پر سروصدا صدای کلاسمون کل سالن بالا رو پر کرده بود
ب ذهنم رسید یکم بچه هارو اذیت کنم
حالا یکم شیطون بازی چی میشه مگه😈
در کلاس رو سریع باز کردم و با صدای تغییر داده شده بلند گفتم
یونا:چه خبره اینجااااااااااااااا
بچه ها همه ترسیدن و جیغ کشیدن
رییکشنشون خیلی باحال بود خیلی ترسیدن و کلیییی فحش بارم کردن
همشون فکر کرده بودم ناظم مدرسه یا معلمای کلاس های دیگس ک اومده دعواشون کنه
منم فقط داشتم میخندیدم انقد خندیدم ک دل درد شدم و نفس کم آوردم
یونا:😂🥴🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🥴
بچه ها:زهر مار ، پاشو ببینم ، یاااا یونا این چ کاری بود، واییی خدا خیلی ترسیدم
وبعد همه باهم زدیم زیر خنده 😂
جیوو:یونا چرا دیر اومدی
یونا :ما که معلم نداشتیم منم گفتم یکم از کارامو بکنم بعد بیام
مینجی:اوووو نه بابا چ کاری😈😁
یونا:دیوونه شدییی هییی مگه نمیدونی من از این کارا و پسرا متنفرمممم😠
مینجی:باشه اوکی بابا شوخی کردممم😐
یونا:از این شوخیا نکنااا خرررر
مینجی:یاااا خرم خودتی میمون
یونا:الان من خرم یا میمون!؟؟؟
بچه ها این پارت رو خیلی طولانی نوشته بودم واسه همین ارسال نمیشد نصفش کردم بقیشو میزارم
part 4🤍✨
(از زبان یونا)
یونا :قرارمون این بود ک نه دوستای من ب جز جیوو و مینجی بفهمن من داداش دارم و داداشم کیم تهیونگه نه دوستای تو و طرفدارات بفهمن تو خواهری داری ک اسمش کیم یوناس اوکی!؟؟
تهیونگ:اوکی بابا باشه ولی نمیدونم چه اصراری داری حتی اعضا هم ندونن من خواهر ب این خوشگلی و خوبی دارم یا اگه هم میدونن هیچ وقت باهم اشناتون نکنم
یونا:ععععع بیخیال دیگه دوست ندارم بدونن ....
تهیونگ :اوکی🤦🏼
یونا:خب داداشی من برم ک دیگه داره دیرم میشه
تهیونگ:باشه عزیزم موفق باشی 🙂♥️
یونا:مرسی داداشی توعم همینطور میبینمت
تهیونگ:میبینمت🖐🏻
رفتم و سوار ماشین شدم امروز معلم زنگ اولمون مریض بود و از قبل گفته بود ک نمیاد واسه همین من ترجیح دادم زنگ اول رو حالا نصفشو نرم چی میشه ما ک معلم نداریم
رسیدم مدرسه هنوز همه جا ساکته پس یعنی زنگ اول هنوز تموم نشده
الان برم تو کلاس جیوو و مینجی منو میکُشَن ک چرا دیر اومدم
رسیدم ب در کلاس کلاس غوغا بود و پر سروصدا صدای کلاسمون کل سالن بالا رو پر کرده بود
ب ذهنم رسید یکم بچه هارو اذیت کنم
حالا یکم شیطون بازی چی میشه مگه😈
در کلاس رو سریع باز کردم و با صدای تغییر داده شده بلند گفتم
یونا:چه خبره اینجااااااااااااااا
بچه ها همه ترسیدن و جیغ کشیدن
رییکشنشون خیلی باحال بود خیلی ترسیدن و کلیییی فحش بارم کردن
همشون فکر کرده بودم ناظم مدرسه یا معلمای کلاس های دیگس ک اومده دعواشون کنه
منم فقط داشتم میخندیدم انقد خندیدم ک دل درد شدم و نفس کم آوردم
یونا:😂🥴🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🥴
بچه ها:زهر مار ، پاشو ببینم ، یاااا یونا این چ کاری بود، واییی خدا خیلی ترسیدم
وبعد همه باهم زدیم زیر خنده 😂
جیوو:یونا چرا دیر اومدی
یونا :ما که معلم نداشتیم منم گفتم یکم از کارامو بکنم بعد بیام
مینجی:اوووو نه بابا چ کاری😈😁
یونا:دیوونه شدییی هییی مگه نمیدونی من از این کارا و پسرا متنفرمممم😠
مینجی:باشه اوکی بابا شوخی کردممم😐
یونا:از این شوخیا نکنااا خرررر
مینجی:یاااا خرم خودتی میمون
یونا:الان من خرم یا میمون!؟؟؟
بچه ها این پارت رو خیلی طولانی نوشته بودم واسه همین ارسال نمیشد نصفش کردم بقیشو میزارم
۲.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.