< مغرور فداکار >
< مغرور فداکار >
(پارت 1) ⏤͟͟͞͞معرفی
***
صبح : از خواب بیدار شدم طبق معمول زندگی روزانمو میگذروندم... اوه راستی من کیم ها ایل هستم و معلم ریاضی دبیرستان...
با اینکه ۲۲سالمه اما بخاطر اینکه رتبه خیلی خوبی اوردم بهم اجازه کار دادن..
یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و صبحانه امو خوردم..
راهی مدرسه شدم. ب دفتر مدیر رفتم و پشت میز نشستم همونطور ک انتظارشو داشتم اینجا هیشکی بهم اهمیت نمیداد از من بدشون میومد چون سنم کمه.
زنگ خورد و من زنگ اول با بچه ها کلاس داشتم.ب سمت کلاس حرکت کردم...(علامت-)
****
صبح : با صدای الارم بیدار شدم. سرم درد میکرد و ب شدت خمار بودم یادم نمیومد دیشب چیشد...
دوش گرفتم و بدون صبحانه رفتم تا ب زندگیم برسم (ایشون خیلی بی حوصله اس)
من جئون جونگ کوک هستم و رییس ی باند مافیایی خیلی وقته پیش بابام کار نمیکنم و مستقل شدم..
اره بابامم مافیاس. 28سالمه ولی مجبورم نقش ی دانش اموز 19 ساله رو بازی کنم با ی کارت شناسایی جدید.. این واسه استتارمه...
سر ی معامله، ی سوتی گنده دادم و هر لحظه ممکنه گیر بیوفتم.
رفتم مدرسه.. وارد شدم. من اینجا دوستی نداشتم جز تهیونگ. اون رفیقمه تو انجام کارا تنها کسیه ک بهش اعتماد دارم اونو هم اوردم دبیرستان ک حواسش ب همه چیز باشه و تنها نباشم..
تهیونگ اومد دنبالم ک بریم مدرسه (علامت + )
****
سلام من کیم تهیونگ هستم و رفیقم ی مافیاس ک واسش کار میکنم . ما از بچگی دوستیم. با اینکه 27 سالمه مجبورم مث ی بچه تازه ب بلوغ رسیده برم مدرسه..
حالا اینطوریم نیست هر روز بریم چون مدیر مدرسه از وضعیت ما با خبره و جرات نداره بهمون گیر بده و به معلما هشدار داده با ما کار نداشته باشن...
رفتم دنبال کوک سوار شد.... (علامت*)
****
سلام ب همه من جانگ سو را هستم و معلم فیزیک دبیرستان هستم و 25 سالمه و دوست ها ایل ام..
ی ارایش ملیح کردم و ی لباس خوشگل پوشیدم اخ ک چقد من خوشگلم🤭
اماده شدم رفتم مدرسه چون زنگ دوم کلاس داشتم دیر تر اومدم مدرسه.... (علامت٫)
#رمان #سناریو #کوک #بی_تی_اس #تهیونگ
(پارت 1) ⏤͟͟͞͞معرفی
***
صبح : از خواب بیدار شدم طبق معمول زندگی روزانمو میگذروندم... اوه راستی من کیم ها ایل هستم و معلم ریاضی دبیرستان...
با اینکه ۲۲سالمه اما بخاطر اینکه رتبه خیلی خوبی اوردم بهم اجازه کار دادن..
یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و صبحانه امو خوردم..
راهی مدرسه شدم. ب دفتر مدیر رفتم و پشت میز نشستم همونطور ک انتظارشو داشتم اینجا هیشکی بهم اهمیت نمیداد از من بدشون میومد چون سنم کمه.
زنگ خورد و من زنگ اول با بچه ها کلاس داشتم.ب سمت کلاس حرکت کردم...(علامت-)
****
صبح : با صدای الارم بیدار شدم. سرم درد میکرد و ب شدت خمار بودم یادم نمیومد دیشب چیشد...
دوش گرفتم و بدون صبحانه رفتم تا ب زندگیم برسم (ایشون خیلی بی حوصله اس)
من جئون جونگ کوک هستم و رییس ی باند مافیایی خیلی وقته پیش بابام کار نمیکنم و مستقل شدم..
اره بابامم مافیاس. 28سالمه ولی مجبورم نقش ی دانش اموز 19 ساله رو بازی کنم با ی کارت شناسایی جدید.. این واسه استتارمه...
سر ی معامله، ی سوتی گنده دادم و هر لحظه ممکنه گیر بیوفتم.
رفتم مدرسه.. وارد شدم. من اینجا دوستی نداشتم جز تهیونگ. اون رفیقمه تو انجام کارا تنها کسیه ک بهش اعتماد دارم اونو هم اوردم دبیرستان ک حواسش ب همه چیز باشه و تنها نباشم..
تهیونگ اومد دنبالم ک بریم مدرسه (علامت + )
****
سلام من کیم تهیونگ هستم و رفیقم ی مافیاس ک واسش کار میکنم . ما از بچگی دوستیم. با اینکه 27 سالمه مجبورم مث ی بچه تازه ب بلوغ رسیده برم مدرسه..
حالا اینطوریم نیست هر روز بریم چون مدیر مدرسه از وضعیت ما با خبره و جرات نداره بهمون گیر بده و به معلما هشدار داده با ما کار نداشته باشن...
رفتم دنبال کوک سوار شد.... (علامت*)
****
سلام ب همه من جانگ سو را هستم و معلم فیزیک دبیرستان هستم و 25 سالمه و دوست ها ایل ام..
ی ارایش ملیح کردم و ی لباس خوشگل پوشیدم اخ ک چقد من خوشگلم🤭
اماده شدم رفتم مدرسه چون زنگ دوم کلاس داشتم دیر تر اومدم مدرسه.... (علامت٫)
#رمان #سناریو #کوک #بی_تی_اس #تهیونگ
۱۱.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.