< مغرور فداکار >
< مغرور فداکار >
(پارت ۳)
ویو ها ایل**
صبح شده بود و چشام پف کرده بود یاد دیروز افتادم خیلی ترسیده بودم سعی کردم فراموشش کنم
راجبش ب سو را چیزی نگفتم وگرنه میترسید....روزها همینطور میگذشت و هر روز قلدری هاشون رو تحمل میکردم....
ویو کوک **
روز های مدرسه کسل کننده بود اینطور نبود هر روز برم.
اون معلم رو اعصاب هم اروم شده بود
خونه بودم یهو تهیونگ اومد
*کوککککک
(+ ترسیدم چیه
*محموله ها محموله ها (نفس نفس)
(+ مث ادم بنال
*محموله ها دزدیده شدن
(+ چی؟ چطور ممکنه؟ کی جرات کرده؟
*باند فرود شن اینکارو کردن ردشون رو زدیم
(+ صبر کن چطور ممکنه اونا دوست مان یعنی چی
* منم نمیتونم اهدافشون رو بفهمم باید بریم پیش بابات
(+ خیل خوب اماده شو
راه افتادیم سمت عمارت بابام .. رسیدیم (پدر کوک &)
&به به جناب کوک ببخشید شما پسر منید؟ والا قیافتو هم یادم رفته
(+ الا وقتش نیست باید حرف بزنیم
&بیاین بالا... خب بگید
(+ یعنی واقعا نمیدونید چی شده؟
& خب بدونم چی میشه
(+ منظورم رو میفهمین باند فرود شن دوست ماست پس چطور جرات کرده اینکارو کنه
&منم اولش گیج شدم ولی بعد فهمیدم پدر رایسون( رایسون رییس باند فرود شن)
برگشته همش تقصیر اونه
ما قبلا شریک بودیم اون فکر میکنه من خیانت کردم و لوش دادم
برگشته واسه انتقام. از همون اول نباید ب رایسون اعتماد میکردم.
*پس کاریش نمیشه کرد قراره ضربه بزرگی بزنه.. از ما شروع کرده
&درسته تهیونگ... برای همین باید اماده باشیم
(+ درسته پس باید نابودش کنیم
&همینطوری نمیشه باید ببینیم هدفش چیه
(+ اره پس ما اماده میشیم
&.. خوبه... راستی کوک فردا توی بار ی قرار ملاقات داریم حتما بیا
(+ کیه؟
& سوپرایزه... یادت نره اگه نیومدی
(+ چشم راضی شدید؟
&عالیه
(نکته کوک و پدرش باهم رابطه خوبی دارن کوک وقتی ب دنیا اومد مامانش مرد و پدرش ب مادرش قول داد ک مراقبش باشه پس رابطشون خیلی خوبه)
#رمان #سناریو #کوک #بی_تی_اس #تهیونگ
(پارت ۳)
ویو ها ایل**
صبح شده بود و چشام پف کرده بود یاد دیروز افتادم خیلی ترسیده بودم سعی کردم فراموشش کنم
راجبش ب سو را چیزی نگفتم وگرنه میترسید....روزها همینطور میگذشت و هر روز قلدری هاشون رو تحمل میکردم....
ویو کوک **
روز های مدرسه کسل کننده بود اینطور نبود هر روز برم.
اون معلم رو اعصاب هم اروم شده بود
خونه بودم یهو تهیونگ اومد
*کوککککک
(+ ترسیدم چیه
*محموله ها محموله ها (نفس نفس)
(+ مث ادم بنال
*محموله ها دزدیده شدن
(+ چی؟ چطور ممکنه؟ کی جرات کرده؟
*باند فرود شن اینکارو کردن ردشون رو زدیم
(+ صبر کن چطور ممکنه اونا دوست مان یعنی چی
* منم نمیتونم اهدافشون رو بفهمم باید بریم پیش بابات
(+ خیل خوب اماده شو
راه افتادیم سمت عمارت بابام .. رسیدیم (پدر کوک &)
&به به جناب کوک ببخشید شما پسر منید؟ والا قیافتو هم یادم رفته
(+ الا وقتش نیست باید حرف بزنیم
&بیاین بالا... خب بگید
(+ یعنی واقعا نمیدونید چی شده؟
& خب بدونم چی میشه
(+ منظورم رو میفهمین باند فرود شن دوست ماست پس چطور جرات کرده اینکارو کنه
&منم اولش گیج شدم ولی بعد فهمیدم پدر رایسون( رایسون رییس باند فرود شن)
برگشته همش تقصیر اونه
ما قبلا شریک بودیم اون فکر میکنه من خیانت کردم و لوش دادم
برگشته واسه انتقام. از همون اول نباید ب رایسون اعتماد میکردم.
*پس کاریش نمیشه کرد قراره ضربه بزرگی بزنه.. از ما شروع کرده
&درسته تهیونگ... برای همین باید اماده باشیم
(+ درسته پس باید نابودش کنیم
&همینطوری نمیشه باید ببینیم هدفش چیه
(+ اره پس ما اماده میشیم
&.. خوبه... راستی کوک فردا توی بار ی قرار ملاقات داریم حتما بیا
(+ کیه؟
& سوپرایزه... یادت نره اگه نیومدی
(+ چشم راضی شدید؟
&عالیه
(نکته کوک و پدرش باهم رابطه خوبی دارن کوک وقتی ب دنیا اومد مامانش مرد و پدرش ب مادرش قول داد ک مراقبش باشه پس رابطشون خیلی خوبه)
#رمان #سناریو #کوک #بی_تی_اس #تهیونگ
۷.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.