< مغرور فداکار >
< مغرور فداکار >
(پارت ۲)
ویو ها ایل**
وارد کلاس شدم و از بچه ها خواستم گوشی
هاشون رو تحویل بدن،این یه قانونه
همه بچه ها بلند شدن ب جز دوتا پسر،
عصبی شدم، اینا همیشه تو مدرسه هرکاری
میخواستن میکردن و مدیر تاکید میکرد کاری
بهشون نداشته باشیم. دیگ نمیتونستم این
وضعیت رو تحمل کنم..
صداشون زدم: کوک.. تهیونگ (کوک تهیونگ* ها ایل-)
(+ چطور جرات میکنه منو اینطور صدا کنه(به تهیونگ)
*ولش کن....بله خانم کیم
-گوشی هاتون
(+ دیگ نمیتونم تحمل کنم(میخواد بلند شه)
*( جلو کوک رو میگیره) خانم کیم فکر میکنم ب اطلاعتون رسوندن ک...
-(حرفشو قطع میکنه) بله میدونم
*خب پس مشکلی نیست
-ولی من نگفتم مشکل ندارم
(+ خانم کیم درسته منو نمیشناسید اما
نمیتونم از اشتباهتون بگذرم...
ما گوشی هامون رو تحویل نمیدیم شما هم
نمیتونید کاری کنید پس به کلاستون برسید
*ایول بابا چ مودب(زیر لب)
(+ ب زور خودمو نگه داشتم (زیر لب)
-(خیلی حرصی شده بودم نمیتونستم خودمو نگه دارم اما ناچارم )
زنگ خورد و نگاه های اون پسره کوک منو میترسوند..
خیلی عصبی شدم.. ب دفتر معلما نرفتم
یواشکی رفتم دنبال پسره و دوستش.
دیدم رفتن پشت مدرسه.. قایمکی نگا میکردم
داشتم منفجر میشدم... داشت دانش اموزای
سال پایینی رو کتک میزد. دیگ نتونستم
تحمل کنم. رفتم و گفتم : اهای چکار میکنید
مگ مدرسه جای اینکاراس... تو اسمت کوک
بود اره؟ زود از پسره عذرخواهی کن
*کوک جان مادرت اروم باش
(+ خانم کیم بهتون نگفته بودم با من کار
نداشته باشید؟ دیگ نمیتونم تحمل کنم.
نمیخوام کاری کنم ک ب ضررم باشه پس
برین و بار اخرتون باشه چون من ادم صبور و
دل رحمی نیستم الانم قول دادم وگرنه....
-وگرنه چی؟
*خانم کیم لطفا برگردید
- برنگردم چی؟
(سال پایینی ها فرار کردن)
(+اونا خیلی احمقن... خانم کیم مثل اینکه
باید ی طور دیگ ب حسابتون برسم
-(نزدیک و نزدیک میشد و منو چسبوند ب دیوار..ی چاقو گذاشت زیر گلوم خیلی ترسیده بودم)
(+ بار دیگ میکشمت
-(اشکم دراومده بود گذاشت برم منم با گریه رفتم دستشویی)
برگشتم خونه فقط خوابیدم..
ویو کوک**
خسته برگشتم خونه خیلی عصبی بودم اون دختره خیلی رو مخمه...
حیف ک بابام دوست مدیر مدرسه اس و قول دادم با افرادشون کار نداشته باشم وگرنه تا الا زنده نبود
#رمان #سناریو #کوک #بی_تی_اس #تهیونگ
(پارت ۲)
ویو ها ایل**
وارد کلاس شدم و از بچه ها خواستم گوشی
هاشون رو تحویل بدن،این یه قانونه
همه بچه ها بلند شدن ب جز دوتا پسر،
عصبی شدم، اینا همیشه تو مدرسه هرکاری
میخواستن میکردن و مدیر تاکید میکرد کاری
بهشون نداشته باشیم. دیگ نمیتونستم این
وضعیت رو تحمل کنم..
صداشون زدم: کوک.. تهیونگ (کوک تهیونگ* ها ایل-)
(+ چطور جرات میکنه منو اینطور صدا کنه(به تهیونگ)
*ولش کن....بله خانم کیم
-گوشی هاتون
(+ دیگ نمیتونم تحمل کنم(میخواد بلند شه)
*( جلو کوک رو میگیره) خانم کیم فکر میکنم ب اطلاعتون رسوندن ک...
-(حرفشو قطع میکنه) بله میدونم
*خب پس مشکلی نیست
-ولی من نگفتم مشکل ندارم
(+ خانم کیم درسته منو نمیشناسید اما
نمیتونم از اشتباهتون بگذرم...
ما گوشی هامون رو تحویل نمیدیم شما هم
نمیتونید کاری کنید پس به کلاستون برسید
*ایول بابا چ مودب(زیر لب)
(+ ب زور خودمو نگه داشتم (زیر لب)
-(خیلی حرصی شده بودم نمیتونستم خودمو نگه دارم اما ناچارم )
زنگ خورد و نگاه های اون پسره کوک منو میترسوند..
خیلی عصبی شدم.. ب دفتر معلما نرفتم
یواشکی رفتم دنبال پسره و دوستش.
دیدم رفتن پشت مدرسه.. قایمکی نگا میکردم
داشتم منفجر میشدم... داشت دانش اموزای
سال پایینی رو کتک میزد. دیگ نتونستم
تحمل کنم. رفتم و گفتم : اهای چکار میکنید
مگ مدرسه جای اینکاراس... تو اسمت کوک
بود اره؟ زود از پسره عذرخواهی کن
*کوک جان مادرت اروم باش
(+ خانم کیم بهتون نگفته بودم با من کار
نداشته باشید؟ دیگ نمیتونم تحمل کنم.
نمیخوام کاری کنم ک ب ضررم باشه پس
برین و بار اخرتون باشه چون من ادم صبور و
دل رحمی نیستم الانم قول دادم وگرنه....
-وگرنه چی؟
*خانم کیم لطفا برگردید
- برنگردم چی؟
(سال پایینی ها فرار کردن)
(+اونا خیلی احمقن... خانم کیم مثل اینکه
باید ی طور دیگ ب حسابتون برسم
-(نزدیک و نزدیک میشد و منو چسبوند ب دیوار..ی چاقو گذاشت زیر گلوم خیلی ترسیده بودم)
(+ بار دیگ میکشمت
-(اشکم دراومده بود گذاشت برم منم با گریه رفتم دستشویی)
برگشتم خونه فقط خوابیدم..
ویو کوک**
خسته برگشتم خونه خیلی عصبی بودم اون دختره خیلی رو مخمه...
حیف ک بابام دوست مدیر مدرسه اس و قول دادم با افرادشون کار نداشته باشم وگرنه تا الا زنده نبود
#رمان #سناریو #کوک #بی_تی_اس #تهیونگ
۱۰.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.