دوست پسر مافیا
part²
رفتیم خونه تهیونگ و
تهیونگ: ات همینجا میمونی تا من برگردم
ات: تهیونگ......یهوقت....با بابام دعوا نکنی کار به کتک کاری بکشه هااا
تهیونگ: نترس بیب من فقط میرم و باهاش حرف میزنم و بهش میفهمونم که تو مال منی........حالا اگه نشد یه دعوای کوچولو هم....
ات: عه😐
تهیونگ: اگه بابات حرف حساب حالیش نشد اگر بشه که دعوا نمیخواد.......حالا هم من میرم مواظب خودت باش💜
ات: باشه عشقم♥️
تهیونگ: خدافظ👋
ویو ات:
تهیونگ رفت خیلی میترسیدم.......من تهیونگ رو دوست دارم بابام حق نداره منو مجبور به ازدواج با یکی که دوسش ندارم بکنه....... بهتره یه غذایی برای تهیونگ بپزم من تا حالا خیلی اومدم پیش تهیونگ حتی چند شبی هم کنار هم خوابیدیم (خواب معمولی منحرف😑) و تقریبا همه جای خونشو میشناسم میدونم چی کجاست و اینا
رفتم تا براش غذای مورد علاقش جاپچائه درست کنم
رفتم آشپز خونه و مشغول به آشپزی شدم
اما مگه این همه فکر میذاشت من آشپزی کنم؟
یعنی تهیونگ چیکار میکنه؟
ویو ته:
ات رو بردم خونه و خودم رفتم با اون بابای عوضیش حرف بزنم زنگ خونشونو زدم و
مات: بله بفرمایید
تهیونگ: سلام خانم پارک......اومدم با شوهرتون حرف بزنم لطفا بهش بگید بیاد دم در (جدی)
مات: ببین پسرم.......میدونم تو ات رو دوست داری و اونم دوست داره.......اما ات نمیتونه با تو ازدواج کنه و.........
تهیونگ: گفتم به آقای پارک بگو بیاد (داد)
بات: چیه چی شده؟
تهیونگ یقهی بابای ات رو گرفت و
تهیونگ: مردک عوضی......تو به چه جرئت داری دخترت رو شوهر میدی! (داد)
بات: (پوزخند) هه.....نمیدونستم باید از تو اجازه بگیرم
تهیونگ: معلومه که باید از من اجازه بگیری.....من دوست پسر اتم (داد)
بات: ببین خوشگل پسر.....هر چی بوده تموم شده رفته اون مال گذشته هاست....الان ات باید با یکی دیگه ازدواج کنه نه تو! (جدی)
اون مرتیکه خیلی داشت رو مخم راه میرفت منم گرفتم و کتکش زدم
تهیونگ: اینو یادت باشه.......ات جزو اموال منه......و تو هم نمیتونی به اموال من آسیب بزنی......حتی شده من ات رو می دزدم تا با خودم باشه.....پس دیگه الکی زر نزن!
و رفت
ویو ات:
همینطور که داشتم آشپزی میکردم تلفن خونهی تهیونگ زنگ خورد
بدون اینکه من برم خودش رفت رو پیغامگیر
جونگکوک بود دوست صمیمی تهیونگ
یه چیزای عجیبی میگفت
یعنی.......
یعنی تهیونگ من...........؟
پارت بعدی فردا😊
#جیمین #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جونگکوک #ته_ته #یونگی #هوسوک #سوکجین #نامی #موچی #مونی #هوپی #کوک #ولد_واید_هندسام #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگ_کوک #بی_تی_اس #سناریو #فیک #سناریودرخواستی #سناریو_بی_تی_اس #فیکشن #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #وانشات #آرمی #کوک #وی #تکپارتی
رفتیم خونه تهیونگ و
تهیونگ: ات همینجا میمونی تا من برگردم
ات: تهیونگ......یهوقت....با بابام دعوا نکنی کار به کتک کاری بکشه هااا
تهیونگ: نترس بیب من فقط میرم و باهاش حرف میزنم و بهش میفهمونم که تو مال منی........حالا اگه نشد یه دعوای کوچولو هم....
ات: عه😐
تهیونگ: اگه بابات حرف حساب حالیش نشد اگر بشه که دعوا نمیخواد.......حالا هم من میرم مواظب خودت باش💜
ات: باشه عشقم♥️
تهیونگ: خدافظ👋
ویو ات:
تهیونگ رفت خیلی میترسیدم.......من تهیونگ رو دوست دارم بابام حق نداره منو مجبور به ازدواج با یکی که دوسش ندارم بکنه....... بهتره یه غذایی برای تهیونگ بپزم من تا حالا خیلی اومدم پیش تهیونگ حتی چند شبی هم کنار هم خوابیدیم (خواب معمولی منحرف😑) و تقریبا همه جای خونشو میشناسم میدونم چی کجاست و اینا
رفتم تا براش غذای مورد علاقش جاپچائه درست کنم
رفتم آشپز خونه و مشغول به آشپزی شدم
اما مگه این همه فکر میذاشت من آشپزی کنم؟
یعنی تهیونگ چیکار میکنه؟
ویو ته:
ات رو بردم خونه و خودم رفتم با اون بابای عوضیش حرف بزنم زنگ خونشونو زدم و
مات: بله بفرمایید
تهیونگ: سلام خانم پارک......اومدم با شوهرتون حرف بزنم لطفا بهش بگید بیاد دم در (جدی)
مات: ببین پسرم.......میدونم تو ات رو دوست داری و اونم دوست داره.......اما ات نمیتونه با تو ازدواج کنه و.........
تهیونگ: گفتم به آقای پارک بگو بیاد (داد)
بات: چیه چی شده؟
تهیونگ یقهی بابای ات رو گرفت و
تهیونگ: مردک عوضی......تو به چه جرئت داری دخترت رو شوهر میدی! (داد)
بات: (پوزخند) هه.....نمیدونستم باید از تو اجازه بگیرم
تهیونگ: معلومه که باید از من اجازه بگیری.....من دوست پسر اتم (داد)
بات: ببین خوشگل پسر.....هر چی بوده تموم شده رفته اون مال گذشته هاست....الان ات باید با یکی دیگه ازدواج کنه نه تو! (جدی)
اون مرتیکه خیلی داشت رو مخم راه میرفت منم گرفتم و کتکش زدم
تهیونگ: اینو یادت باشه.......ات جزو اموال منه......و تو هم نمیتونی به اموال من آسیب بزنی......حتی شده من ات رو می دزدم تا با خودم باشه.....پس دیگه الکی زر نزن!
و رفت
ویو ات:
همینطور که داشتم آشپزی میکردم تلفن خونهی تهیونگ زنگ خورد
بدون اینکه من برم خودش رفت رو پیغامگیر
جونگکوک بود دوست صمیمی تهیونگ
یه چیزای عجیبی میگفت
یعنی.......
یعنی تهیونگ من...........؟
پارت بعدی فردا😊
#جیمین #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جونگکوک #ته_ته #یونگی #هوسوک #سوکجین #نامی #موچی #مونی #هوپی #کوک #ولد_واید_هندسام #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگ_کوک #بی_تی_اس #سناریو #فیک #سناریودرخواستی #سناریو_بی_تی_اس #فیکشن #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #وانشات #آرمی #کوک #وی #تکپارتی
۲۳.۰k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.