فیک دوست پسر مافیا
part ¹
ویو ات:
سلام من پارک ات هستم ۱۹ سالمه تو دانشگاه &&¥€^* درس میخونم. یه دوست پسر دارم اسمش تهیونگ هست. کیم تهیونگ. من اونو خیلی دوست دارم اونم منو دوست داره هر دومون عاشق همیم♡
همهچی عادی بود تا اینکه یه روز وقتی رفتم خونه..........
ات: سلام اوما سلام آپا
مات: سلام دخترم
بات: سلام دختر خوشگلم بیا اینجا میخوام باهات حرف بزنم
ات: چشم
بات: ببین دخترم...........میدونم شاید از شنیدن حرفم ناراحت و عصبانی بشی اما........تو باید با لی باک هیون ازدواج کنی
ات: چی؟!
بات: ببین ات.......خودت میدونی اوضاع شرکت خیلی خرابه و ممکنه ورشکسته بشیم......اگه تو با باک هیون ازدواج کنی همه چی درست میشه
ات: (بغض) آخه بابا اوضاع شرکت چه ربطی به ازدواج من داره؟؟!
مات: ربط داره دختر......حرف باباتو گوش کن و با اون پسر ازدواج کن......تازه پسر خیلی خوبیم هست مراقبته
ات: این....عادلانه نیست! (گریه)
ات رفت تو اتاقش درم بست
مات: هعی حالا این دختر انقدر لجبازی میکنه تا ازدواج نکنه
بات: زن یه کاری بکن این ازدواج نباید بههم بخوره
ویو ات:
آخه چراا........چراااااا.......من تهیونگ رو دوست دارم......نمیخوام با اون پسره ازدواج کنم (گریه)
که گوشیم زنگ خورد
سیوش کردم عشقم
تهیونگ رو میگم
ات: الو🥺
تهیونگ: الو بیبی......چیزی شده؟
ات: (گریه)
تهیونگ: بیبی چرا گریه میکنی؟
ات: ته.....تهیونگ 😢
تهیونگ: الان کجایی؟
ات: خونه🥺
تهیونگ: خیله خوب من الان میام اونجا حاضر شو.....بای
و قطع کرد
لباسامو پوشیدم و تهیونگ اومد دنبالم و نشستم تو ماشین
تهیونگ: ات تعریف کن بگو چرا داشتی گریه میکردی؟
ات: (گریه) تهیونگ
تهیونگ: ات جون به لبم کردی بگو چی شده؟
ات: ب..بابام داره.....منو مجبور میکنه که.....ازدواج کنم (گریه)
تهیونگ: چیی؟؟ واسه چی میخواد همچنین کاری کنه؟
ات: برای نفع شرکت
تهیونگ: اههه این امکان نداره.....یعنی من نمیزارم
ات: (گریه)
تهیونگ: میبرمت خونهی خودم......اونجا جات امنه
ات: ولی تهیونگ......
تهیونگ: نگران نباش بیب.......خودم درستش میکنم......با بابات حرف میزنم و نمیزارم بزور تو رو پای سفره عقد ببره.....
ات: مرسی تهیونگ🥺
تهیونگ: حالا هم دیگه گریه نکن تو که میدونی من رو گریههات حساسم.....
ات: هرچی تو بگی
تهیونگ: (لبخند) پس بریم
ات: بریم
شرمنده تا چند روز پارت نزاشتم اینترنتمون تموم شده بود حالا تازه خریدیم
لایک و کامنت یادتون نره
#جیمین #جیهوپ #جونگ_کوک #جین #تهیونگ #شوگا #نامجون #هوسوک #سوکجین #کوک #یونگی #هوپی #موچی #مونی #نامی #کوکی #ته_ته #ولد_واید_هندسام #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگ_کوک #بی_تی_اس #فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #بانی #BTS
ویو ات:
سلام من پارک ات هستم ۱۹ سالمه تو دانشگاه &&¥€^* درس میخونم. یه دوست پسر دارم اسمش تهیونگ هست. کیم تهیونگ. من اونو خیلی دوست دارم اونم منو دوست داره هر دومون عاشق همیم♡
همهچی عادی بود تا اینکه یه روز وقتی رفتم خونه..........
ات: سلام اوما سلام آپا
مات: سلام دخترم
بات: سلام دختر خوشگلم بیا اینجا میخوام باهات حرف بزنم
ات: چشم
بات: ببین دخترم...........میدونم شاید از شنیدن حرفم ناراحت و عصبانی بشی اما........تو باید با لی باک هیون ازدواج کنی
ات: چی؟!
بات: ببین ات.......خودت میدونی اوضاع شرکت خیلی خرابه و ممکنه ورشکسته بشیم......اگه تو با باک هیون ازدواج کنی همه چی درست میشه
ات: (بغض) آخه بابا اوضاع شرکت چه ربطی به ازدواج من داره؟؟!
مات: ربط داره دختر......حرف باباتو گوش کن و با اون پسر ازدواج کن......تازه پسر خیلی خوبیم هست مراقبته
ات: این....عادلانه نیست! (گریه)
ات رفت تو اتاقش درم بست
مات: هعی حالا این دختر انقدر لجبازی میکنه تا ازدواج نکنه
بات: زن یه کاری بکن این ازدواج نباید بههم بخوره
ویو ات:
آخه چراا........چراااااا.......من تهیونگ رو دوست دارم......نمیخوام با اون پسره ازدواج کنم (گریه)
که گوشیم زنگ خورد
سیوش کردم عشقم
تهیونگ رو میگم
ات: الو🥺
تهیونگ: الو بیبی......چیزی شده؟
ات: (گریه)
تهیونگ: بیبی چرا گریه میکنی؟
ات: ته.....تهیونگ 😢
تهیونگ: الان کجایی؟
ات: خونه🥺
تهیونگ: خیله خوب من الان میام اونجا حاضر شو.....بای
و قطع کرد
لباسامو پوشیدم و تهیونگ اومد دنبالم و نشستم تو ماشین
تهیونگ: ات تعریف کن بگو چرا داشتی گریه میکردی؟
ات: (گریه) تهیونگ
تهیونگ: ات جون به لبم کردی بگو چی شده؟
ات: ب..بابام داره.....منو مجبور میکنه که.....ازدواج کنم (گریه)
تهیونگ: چیی؟؟ واسه چی میخواد همچنین کاری کنه؟
ات: برای نفع شرکت
تهیونگ: اههه این امکان نداره.....یعنی من نمیزارم
ات: (گریه)
تهیونگ: میبرمت خونهی خودم......اونجا جات امنه
ات: ولی تهیونگ......
تهیونگ: نگران نباش بیب.......خودم درستش میکنم......با بابات حرف میزنم و نمیزارم بزور تو رو پای سفره عقد ببره.....
ات: مرسی تهیونگ🥺
تهیونگ: حالا هم دیگه گریه نکن تو که میدونی من رو گریههات حساسم.....
ات: هرچی تو بگی
تهیونگ: (لبخند) پس بریم
ات: بریم
شرمنده تا چند روز پارت نزاشتم اینترنتمون تموم شده بود حالا تازه خریدیم
لایک و کامنت یادتون نره
#جیمین #جیهوپ #جونگ_کوک #جین #تهیونگ #شوگا #نامجون #هوسوک #سوکجین #کوک #یونگی #هوپی #موچی #مونی #نامی #کوکی #ته_ته #ولد_واید_هندسام #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگ_کوک #بی_تی_اس #فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #بانی #BTS
۲۷.۶k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.