رمان پارت چرا اینطوری شد اسمش فرق کرده

رمان پارت 5 چرا اینطوری شد( اسمش فرق کرده)
من:باشه...

بعد چند روز که برگشتیم خونه ساعت 12 شب بود
من رفتم رو تختم و خوابیدم

صبح

بیدار میشم و میبینم بابام با گریه بالای سر مامانمه
من میرم پیش بابام
بابام:م... م... مادرت.... مادرت.... 😭
من:با ترس میگم :چی... چیشده🥺
خواهرم :اون مرده😭
برادرم :پ... پ... پلیلا 😭مامال مده😭
من:😭
بعد چند ماه
بابام:بچه ها بیاین اینجا 😞
همه میایم و پیش بابا میشینیم
بابا:من باید یه زن برای خودم بگیرم دیگه نمیتونم 😭
من:بابا ولی بگو که اون هیچ وقت جای مامان رو نمیگیره 🥺
بابا:نه هیچ زنی نمیتونه این کار رو کنه🥲
میرم مدرسه
لونا :خوبی؟
من:اره
لونا :چرا انقدر ناراحتی؟ 😞دباره برای مامانت؟
من:اره ولی نه برای مامانم
لونا:پس برای چی؟
من:اخه بابام قراره یه زن دیگه بگیره
لونا:خیلی دلم برات میسوزه 🥺

بعد مدرسه

میام خونه و میبینم یه زنی که خیلی شبیه منه رو مبل نشسته
من سلام میکنم و میرم تو اتاقم
مادر خوندم میاد تو اتاق :سلام من از این به بعد مادرتم
من :اها 🥲
مادر خوندم:من یه دختر دارم که هم سن تو هست
من شکع میشم

بقیش پارت بعد
دیدگاه ها (۲)

نیما تکیدورقصصصصصص

اسم فیلم :زیبای حقیقی

رمان پارت 4زندگی سبزچادر پسره بغل ما بود.... من یه لونا گفتم...

رمان پارت 3 زندگی سبزروز بعد... دباره تو اوتوبوس لونا رو میب...

پارت ۲بابام از شدت عصبانیت سرخ شده بود و طوری نگام میکرد که ...

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

اسم فیک :زندگی تباه من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط